چرا امام «جمهوری اسلامی» را تبلیغ کرد و قانون اساسی چنین ساختاری را برای نظام اسلامی تثبیت کرد؟ مطمئناً با فضای اول انقلاب، ساختارهای متفاوتی را میتوانستیم برای نظام اسلامی پیشبینی کنیم، اما امام چرا «جمهوری» را انتخاب کرد؟ بعضیها اعتقاد دارند که امام جمهوری را «شر» لازم میدانست و مجبور به پذیرش جمهوری شد. اما وقتی به بیان امام مراجعه میکنیم چنین دریافتی حاصل نمیشود. ولی در ردِ این معنا جملات زیادی از امام را میشود شاهدِ مثال آورد. به نظر میرسد لااقل از سه جهت میتوان دلایل ترجیح جمهوریت برای ساختار نظام دینی ایران را توضیح داد: تاریخی، سیاسی و تربیتی.
یک: تجربه تاریخی تأسیس نظامهای دینی و انقلابی در جهان معاصر
در طول 150 سال گذشته در کشورهای اسلامی کم نبودهاند نهضتهایی دینی که مبتنی بر رهبری دینی به پیروزی رسیدند. در سال 1859 در سودان «نهضت متمهدین» دماری از انگلیسیها در میآورد و چنان آنها را به فلاکت مینشاند که تعجبآور است ولی بعد از گذشت چند سال انگلیسیها دوباره برمی گردند. در لیبی یک نهضت کاملاً دینی به رهبری سنوسیها شکل میگیرد و به تأسیس حکومت دینی به رهبری یک عالم دینی هم میانجامد اما از ائتلاف با غربیها سر در میآورد. در مصر، کودتایی میشود که اسم آن را انقلاب گذاشتند. نجیب و بعد ناصر زمام امور را دست میگیرند. ناصر علمدار مبارزه با اسرائیل میشود و بسیار هم محبوب است. ناصر میمیرد و نفر بعدی انور سادات است، درست 180 درجه برعکس ناصر. او با اسرائیلیها ائتلاف میکند، در حالی که مردم همان مردماند؛ اما حق قانونی برای مشارکت ندارند!
امام این تجربیات تاریخی را مد نظر داشت و در تأسیس جمهوری اسلامی صرفاً نگاه فلسفی و نظری نداشت. امام با آسیبشناسی نهضتهای دینی و نوع رهبری دینی قیامهای قبلی به اینجا رسید که برای حفظ و استمرار پیروزیها باید یک رابطه دو طرفه، مستمر و رسمی بین نظام دینی و حضور مردم تعریف شود. ما فکر میکنیم رابطه «ولایت فقیه» و «جمهوری» رابطه یک طرفه است؛ صرفاً از ثمرات ولایت فقیه حرف میزنیم. در حالی که ولایت فقیه و جمهوریت خدمات متقابلی با هم دارند. ولایت فقیه در تثبیت خود مدیون جمهوریت نظام است. امام با آن نگاه تاریخیاش به اینجا رسیده بود که اگر انقلاب بخواهد ادامه پیدا کنند، لازمهاش حضور واقعی مردم در صحنه و ارتباط تنگاتنگ و همیشگی آنها با رهبری دینی در اداره نظام است.
باید مشارکت واقعی مردم در انجام تکلیف «امر به معروف و نهی از منکر» و دخالت در سرنوشت جامعه اسلامی نهادینه و تثبیت میشد و تضمینهای قانونی لازم را پیدا میکرد تا با بالا گرفتن رقابتهای نخبگانی خواص برای امتیازگیری از رهبری، ظرفیتهای دیگری برای مقابله با زیادهخواهیهای خواص و انحرافات و ترفندهایشان در اختیار رهبری باشد، وگرنه خواص اهل حق در همین انقلاب نشان دادند که برای منحرف کردن نظام و تغییر ماهیتش و تنها گذاشتن و زیر فشار قرار دادن رهبری استعداد شگرفی دارند. از همان روزهای اول نهضت، امام تجربه عمیقی نسبت به رفتارهای توده و نخبگان پیدا کرد. امام میدید نخبگانِ فاضلی که باید آرمان امام را بهتر از دیگران میفهمیدند چگونه او را تنها گذاشتند و حتی به مقابله در راه نهضت او پرداختند و به قول آیتالله شهید سعیدی آن جماعت نخبگانی همه بلا استثناء او را تنها گذاشتند و در همان حال تودههایی که شاید گاهی با نظر استخفاف به آنها نگاه میشد، مردانه تا پای جان به میدان آمدند و از کارگران فصلی آذربایجانی در پیشوای ورامین تا طیب حاجرضایی در میدان بار تهران خود را فدای امام کردند.
امام زخم خنجر نخبگان و طعم شیرین خلوص و وفاداری تودهها و جمهور مردم را در عمق جان خود داشت و جمهوریت را تثبیت کرد تا پاسخی درخور به وفاداری اثبات شده این ملت داده باشد. بنابراین یک زاویه دید نسبتاً مهجور به مسأله جمهوریت، دیدن تباین و گاه تقابلش با فضاهای نخبگانی سیاسی، فکری، رسانهای و… است.
دو: مزایای سیاسی جمهوریت
یکی از مزایای ساختار جمهوریتی این است که امکان جبران اشتباهات را به شما میدهد. شما وقتی رأی میدهید محدود به یک دوره مشخصی است اولاٌ و ثانیاً ذیل یک سری ضوابطی و ثوابتی است. یکی از اشتباهاتی که در تبیین جمهوریت میکنیم این است که فکر میکنیم جمهوریت صرفاً عرصه ایجاد تغییر است، درحالی که هر رأی که در جمهوریت داده میشود، در واقع دو رأی است. از یک طرف رأیی است به ثوابت آن نظام و از طرف دیگر رأیی است برای ایجاد تغییراتی در دل آن نظام و تعیین متغیرها. یعنی آقای رئیسجمهور، آقای شورای شهر، آقای نماینده مجلس ما به شما برای یک دوره مشخص ذیل این نظام مشخص رأی میدهیم.
آقای بنیصدر رئیسجمهور میشود و بسیار محبوبیت دارد. امکان یک تجربه فراهم میشود. در عرض یک سال و نیم همان ساز و کارهای جمهوریتی از طریق مجلس فعال میشود و رأی به عدم کفایت او داده میشود. ما تجربه مجلس ششم را گذراندهایم. اگر شما مبانی جمهوری اسلامی را محکم بچسبید و از رأی مردم دفاع کنید، در بلندمدت این به نفع شما است. ملت به یکی رأی میدهند و به او دل میبندند. این فرآیند در بلندمدت تودهها را کمکم به یک پختگی میرساند که برای سامان یافتن امور جامعه صرفِ یک انتخاب، کفایت نمیکند؛ همه باید تلاش کنند که به جامعه ایدهآل نزدیکتر شویم.
«جمهوریت» حق شریک شدن در تصمیمات است که اتفاقاً بار «ولی» را سبک میکند. چون «ولی» قرار نیست حکومت را فقط با طاقت خودش پیش ببرد. جمهوریت یعنی: مردم خودتان تصمیم بگیرید و خودتان هم پای تبعاتش بایستید. «ولی» هم اصل «انتخاب» را محافظت میکند که بتوانید اگر اشتباه کردید جبران کنید و اگر درست انتخاب کردید راه را ادامه دهید.
یک نکته بسیار مهم دیگر این است که: چرا آن اعتماد و خوشبینی که در امام و آقا نسبت به مردم موج میزند، در خیلی از ماها که خودمان را حزباللهی میدانیم نیست؟! این سوءظنی که به ساز و کارهای جمهوریتی داریم، موجب میشود اولاً نتوانیم از ظرفیتهای آن برای آرمانهای خودمان درست استفاده کنیم و ثانیاً زمینه را برای جریانات سیاسیکار و باندباز فراهم میکند تا با همین نوع فضاسازیها، نگاه اصیل و فرصتمحور به جمهوریت را کنار بزنند و با یک نگاه تهدیدمحور به جمهوری و سوءظن نسبت به انتخابات و مردم، آب را گلآلود کرده و ماهی خودشان را صید کنند.
سه: قابلیتهای ارزشی جمهوریت
باید توجه داشته باشیم دینی که انقلاب اسلامی عرضه میکند تفاوتهای جدی با قرائتهای «روشنفکری» و «طالبانی» دارد. از جمله مهمترین ویژگیهای اسلامِ انقلابی، مردمی بودن آن است. از نگاه امام خمینی سلاماللهعلیه، اسلام یک دین عمیقاً مردمی، فراگیر و همهشمول است و نه اشرافی، نخبگانی و محصور شده در زاویههای معنوی یا متکی به قدرتهای خودسر و بیانعطاف. اسلامِ امام به تبعیت از اهلبیت علیهمالسلام «رضی العامه» (خشنودی مردم) را فدای «سخط الخاصه» (خشم خواص) نمیکند و اجازه طبقاتی شدن جامعه را نمیدهد. معرفت دینی حقیقی و نمایندگان واقعی آن در این مکتب همیشه علمدار مبارزه با «کظه ظالم و سغب مظلوم» (شکمبارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان) و پاسدار توازن اجتماعیاند. این نگاه مساوی به حقوق آحاد مسلمین ریشه در متن مکتب دارد. اصلاً در حکومت اسلامی مردم هدف و اصلاند و «ولی» باید خودش را فدای هدایت و رشد و اعتلای توحیدی آحاد مردم کند، چرا که هدف دین رشد آحاد مردم است. تمام ائمه ما خودشان را فدای هدایت مردم کردند.
نگاه تهدیدمحور به انتخابات و به جمهوریت، به مرور تبدیل به یک جریان برانداز میشود. حضرت علی علیهالسلام جریانهای برانداز نظام دینی را در حدیثی تبیین میکند. نظام دینی اینگونه براندازی میشود: «یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل». یعنی جا به جا کردن اصل و فرع و پیش انداختن آدمهای بیصلاحیت و منزوی کردن آدمهای باصلاحیتتر مقدمه برافتادن نظامهاست. آن موقع یک عده با این رویکرد میگویند: به ما رأی بدهید که براندازها رأی نیاورند! شما خودتان براندازید، شما خودتان تلاش میکنید اصلح رأی نیاورد و معیار در انتخابات مصلحت قبایل سیاسی باشد، نه مصلحت مردم. حدیث داریم: ملعون است کسی که ببیند فردی بهتر از او وجود دارد و جایگاهی را اشغال کند. این چه صالحی است که اصلحی را حذف میکند تا خودش بالا برود؟!
برخی میگویند جمهوریت شکلی است که با خودش یک سری پیامدها را به همراه دارد، این درست است. باید آگاه بود. شما در ورود به ساز و کارهای نظام، میتوانید از قابلیتهای آن برای فضای مطلوب خود استفاده کنید. اما اگر از یک سال قبل از انتخابات بگویید: یک گلوله بهمن دارد به سمت امت حزبالله نزدیک میشود، ما باید حزبالله را نجات دهیم، این نگرش بیمار باعث میشود که 100 مورد بیمارگونه دیگر هم کنارش بیاید. رقابتهای عجیب، ترورهای شخصیتی، تبدیل کردن انتخابات به عرصهای برای تروریسم سیاسی و حذف رقبای اصلح و مواردی از این قبیل. چارهاش در این است که خوشبینی نسبت به جمهوریت و برکات جمهوریت، رواج پیدا کند. از این منظر نظام جمهوری یک نظام تربیتی است و آدمها باید در آن حق داشته باشند تجربه و اشتباه کنند و از تجربیات خود درس بگیرند، تا آحاد افراد و به تبع آن، جامعه رشد کند.