ادامه:

ب- مسائل خارجی:

در رویکرد آقای هاشمی و همفکرانشان در مسائل خارجی، چندان شاهد مفاهیمی همچون مقاومت، ایستادگی و صبر، سیاست تهاجمی و مبارزه ی مستمر نیستیم. کسانی که با روند پذیرش قطعنامه 598 آشنایی دارند، این مطلب را تأیید می کنند. چانه زنی هایی که آقای هاشمی با امام(ره) کرد، نامه هایی که مسئولان وقت به واسطه ی ایشان به امام(ره) نوشتند و امام را ناچار به این جمع بندی، کردند که جام زهر را بنوشد؛ اینها نشان از این است که این آقایان، اهل “مقاومت تا آخرین نفس” نیستند؛ و حتی فراتر از آن، ولی و امام امّت را هم تحت فشار و در تنگنا قرار می دهند تا حرف خود را به کرسی بنشانند. انقلابی نبودن، خودش را اینجا نشان می دهد؛ اینکه برخی اشخاص و جریانات، همین که صبر و تحمّل خودشان در برابر فشارهای دشمن، لبریز می شود، دم از مذاکره و ایجاد رابطه با آمریکا می زنند. آقای جواد منصوری می گوید: «سال 68 که آقای هاشمی رئیس جمهور شد، بحثی مبنی بر برقراری ارتباط با دولت آمریکا توسط شورای عالی امنیت ملّی مطرح شد و خصوصاً آقای هاشمی شدیداً طرفدار این رویکرد بود و حتی مصوبه ای نیز در این مورد گذشت و نهایتاً برای تأیید، این مصوبه به مقام رهبری ارسال شد و ایشان با مخالفت موجب بازگشت این طرح شدند.»[1]

آقای هاشمی در روزهای پایانی سال 1390 در دیدار مسئولان فصلنامه مطالعات بین المللی مدعی شده بود که در اواخر حیات مبارک امام(ره)، نامه ای[دست نویس] به ایشان نوشته و خواستار مذاکره و ایجاد رابطه با آمریکا شده بود: «نوشتم بالاخره سبکی که الآن داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم قابل دوام نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟»

این در حالی است که امام(ره) بارها و بارها راجع به تقابل ایران و آمریکا فرموده بودند: «روابط ما با آمریکا روابط یک مظلوم با ظالم است، روابط یک غارت شده با غارتگر است»، «با آمریکا روابط ایجاد نخواهیم کرد، مگر اینکه آدم بشود و از ظلم کردن دست بردارد»، «آنهایی که خواب آمریکا را می بینند، خدا بیدارشان کند». علاوه بر اینها امام(ره) در تاریخ 3/12/1367 یعنی در ماه های آخر عمر شریفشان، در پیام معروف به منشور روحانیت فرموده بودند: «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل می­کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر کنیم و ما خامی کردیم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند شعارهای تند یا جنگ، سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقع گرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی می کنند و احترام متقابل به ملّت ما و اسلام و مسلمین می گذارند، این یک نمونه است که خدا می خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز آیات شیطانی در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تَفَرعُن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده اندیشی به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بی تجربگی خود نگذاریم».

در همین اردیبهشت ماه امسال بود که آقای هاشمی گفته بودند «ما با اسرائیل، سر جنگ نداریم»! اینکه همراهان آقای هاشمی[تکنوکرات ها، کارگزاران، اصلاح طلبان و…] سیاست تهاجمی دولت های نهم و دهم نسبت به مسأله ی هلوکاست و مسائل مشابه آن را “ماجراجویی” و “دشمن تراشی” و “بی تدبیری” می نامند، ناشی از همین طرز تفکر است که اعتقاد به مبارزه ی انقلابی و بی امان با دشمن ندارند، یا اینکه انتظار دارند در قبال ایستادگی بر سر اصول خود، هزینه ای نپردازند. شاید بتوان دلیل این نوع تحلیل ها را در این جمله ی پرمغز امام(ره) یافت: «اگر بخواهید بی خوف و هراس در مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابر قدرتان و سلاح های پیشرفته آنان و شیاطین و توطئه های آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید و از تعلّق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهیزید. مردان بزرگ که خدمت هاى بزرگ براى ملّت هاى خود کرده‏اند، اکثر ساده زیست و بى‏علاقه به زخارف دنیا بوده‏اند.»[2]

طرز مواجهه ی آقای هاشمی با دولت های هفتم و هشتم و دولت های نهم و دهم که در سیاست خارجی، دو دیدگاه کاملاً متفاوت و متضاد را دنبال می کردند، و سکوت تأییدگونه ی وی نسبت به رویکرد منفعلانه ی دولت اصلاحات، نشان از سیاست خارجی نرم و لطیف ایشان دارد. این هم یک اختلاف نظر اساسی آقای هاشمی با نظرات صریح ولی فقیه است.

نمودار زیر، پرداختن رهبر انقلاب در برهه های زمانی مختلف، راجع به بحث “انزوای سیاسی” را نشان می دهد. تکنوکرات ها و اصلاح طلبان معتقدند که مطرح کردن اصول جمهوری اسلامی، استکبارستیزی و دفاع از مظلومان جهان و به چالش کشیدن دشمن، موجب انزوای سیاسی ایران می شود. مشاهده می فرمایید که بیشترین عتاب های امام خامنه ای که متوجه معتقدان به این دیدگاه شده است، در سال های 68 تا 77 بوده؛ یعنی زمانی که سکان اجرایی کشور و سیاست خارجی جمهوری اسلامی در اختیار دولت های سازندگی و اصلاحات بوده است.

ج- برخی مسائل فرهنگی:

عمده ی اختلاف نظر رهبر انقلاب و آقای هاشمی در حوزه ی مسائل فرهنگی، در مقوله ی تهاجم فرهنگی بود. پس از پایان جنگ، رهبر انقلاب خطر شروع تهاجم فرهنگی دشمن را گوشزد کردند: «این مسأله‌ى “تهاجم فرهنگى” که ما بارها روى آن تأکید کرده‌ایم، واقعیت روشنى است؛ با انکار آن، ما نمى‌توانیم اصل تهاجم را از بین ببریم. “تهاجم فرهنگى” را نباید انکار کرد؛ وجود دارد. به قول امیرالمؤمنین(صلوات‌ا…علیه)، «مَن نامَ لَم یُنَم عَنه»؛ اگر شما در سنگر خوابت برد، معنایش این نیست که دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است. تو خوابت برده؛ سعى کن خودت را بیدار کنى… ما نبایستى چیزى را که روشن و واضح است، انکار کنیم. در دانشگاه، در بیرون دانشگاه، حتى در رسانه‌هاى جمعى ما، در کتاب هایى که مى‌نویسند، در ترجمه‌هایى که مى‌کنند، در شعرهایى که مى‌سرایند، در برنامه‌هاى فرهنگى على‌الظاهر بى‌ارتباط به ما که در دنیا وجود دارد… همه‌جا یک آرایش نظامىِ فرهنگىِ بسیار خطرناک علیه انقلاب درست شده است و وجود دارد.»[3]

متأسفانه علی رغم تأکیدهای جدّی رهبر انقلاب مبنی بر مقابله ی متولیان و مسئولان فرهنگی وقت با تهاجم گسترده ی فرهنگی، ظاهراً گوش شنوایی در دولت تکنوکرات وجود نداشت؛ بدتر از آن، حتی انکار هم می کردند و معتقد بودند که دیگر جنگ تمام شد و اینک باید به سراغ آبادانی و ساخت و ساز زندگی دنیا رفت. این نگاه معیوب موجب به انزوا رفتن و بایکوت شدن بسیاری از نیروهای ارزشی، بسیجی ها و حزب اللهی شد. شهید آوینی از قربانیان این نوع نگاه دولتی ها بود. [بالأخره معلوم شد که جنگ رفته ها و رزمندگان، صرفاً پلکان ترقّی آقایان تکنوکرات بودند که به راحتی بتوانند به بالابالاها برسند و امروز پس از گذشت دو دهه از آن دوران، در تلویزیون بهایی BBC بنشینند و به ریش رزمنده ها و ایثارگران بخندند.]

نتیجه ی توجه نکردن به تهاجم فرهنگی، شیوع تدریجی مفاسد اجتماعی، اخلاقی و فکری در بین جوانان این مملکت بود، که نمود آن در طرز پوشش، طرز حرف زدن، سست شدن ایمان و اعتقادات دینی، شهوترانی، ارتباط های نامشروع دختر و پسر، وضعیت سینما و موسیقی و مطبوعات، و… بود و نهایتاً منتج به دوره ی اصلاحات شد که حقیقتاً عرصه ی فرهنگ[با همت عناصر داخلی دشمن]، شخم زده شد.

به نظر می رسد که این بی توجهی و غفلت نسبت به مسائل فرهنگی، ناشی از همان سودگرایی ها و منفعت طلبی های اقتصادی مدیران و مشغولیت دولت سازندگی به امر اقتصاد بود.

نمودار زیر نشان دهنده ی میزان هشدارهای امام خامنه ای راجع به “تهاجم فرهنگی” در مقاطع مختلف زمانی می باشد. سال های 71  و 72، نیمه ی دوم دولت اول آقای هاشمی رفسنجانی را نشان می دهد.

عملکرد هاشمی رفسنجانی در دوران فتنه ی 88  تاکنون

در نحوه ی مواجهه ی آقای هاشمی با فتنه ی 88 و فتنه گران، انتقادهای فراوانی وارد است که با رعایت ایجاز، فقط به چند مورد از آنها اشاره می شود:

1.      نامه ی بدون سلام و والسلام:

بسیاری معتقدند که محتوای تهدیدآمیز نامه ی آقای هاشمی به رهبر انقلاب[سه روز قبل از انتخابات]، نقطه ی شروع فتنه بود.

2.      موضع سکوت:

آقای هاشمی متأسفانه در جریان حوادث سال 88، کمترین اظهارنظری در محکومیت آشوبگران و سران فتنه نکرد[در جریان راهپیمایی غیرقانونی 25 خرداد، در حوادث روز قدس، در حوادث 13 آبان، در حوادث 16 آذر، در حوادث تلخ و شرم آور روز عاشورا، در تجمع آشوبگرانه ی 25 بهمن سال 89 و در سایر موارد].

3.      مواضع دوپهلو:

در کنار سکوت، اگر مواضعی هم اتخاذ شد، دوپهلو بود؛ حمایت کلی از نظام و ولایت فقیه در کنار حمایت از [به اصطلاح]معترضان! و زندانیان سیاسی در مواضع ایشان نمود داشت[یعنی جمع بین حق و باطل].

4.      نمازجمعه ی جنجالی:

خطبه های نمازجمعه ی آقای هاشمی در 26 تیر 88، فتنه گران را در ادامه ی راهشان، مصمّم تر و در واقع، یک انگیزه ی مضاعفی را به آنها تزریق کرد.

5.      عملکرد خانواده:

تمام اعضای خانواده ی ایشان، در فتنه ی 88 به طور صریح و آشکار، از فتنه و فتنه گران حمایت کردند. از مصاحبه ی همسر ایشان در روز انتخابات گرفته تا تأمین هزینه های آشوب در سطح خیابان ها توسط مهدی هاشمی[و نیز به کارگیری اموال دانشگاه آزاد]، تا حضور فائزه هاشمی در میان اغتشاشگران، اینها نشان از یک خانواده ی فعال و دغدغه مند در فتنه دارد. آقای هاشمی از هر کدام از این موارد، به نوعی، دفاع متعصبانه کرد[دلیل حضور دخترش در میان اغتشاشگران را “خوردن ساندویچ” عنوان کرد، دلیل فرار مهدی هاشمی به لندن را “سفر کاری” وانمود کرد، و مواردی از این قبیل].

این ملاحظات خویشاوندی، مردم را نسبت به ایشان بدبین کرده است. چرا مهدی هاشمی که بزرگ ترین جرم ها را در فتنه ی 88 علیه نظام جمهوری اسلامی مرتکب شد، باید بتواند با وثیقه ی 10 میلیاردی آزاد شود، ولی زندانیانی از مردم عادی که بعضاً به خاطر مبالغی کمتر از یک میلیون در زندان هستند، نتوانند!؟

6.      اصرار بر سر مواضع:

آقای هاشمی پس از گذشت مدت ها از حوادث سال 88 و با روشن شدن ماهیت حقیقی معترضان به نتایج انتخابات، باز هم مواضع اولیه ی خود را تکرار می کند و همچنان معتقد به مسائل مطرح شده در خطبه های نمازجمعه 26تیر است. رهبر انقلاب در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم، لجاجت بر سر مواضع را، یکی از عوامل خطا و اشتباه در موضع گیری ها قلمداد کردند و فرمودند: «گاهى بصیرت هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا می کند؛ که گفتیم بصیرت شرط کافى براى موفقیت نیست، شرط لازم است. در اینجا عواملى وجود دارد؛ یکى‌اش مسئله‌ى نبود عزم و اراده است. بعضى‌ها حقایقى را می دانند، اما براى اقدام تصمیم نمی گیرند؛ براى اظهار تصمیم نمی گیرند؛ براى ایستادن در موضع حق و دفاع از حق تصمیم نمی گیرند. البته این تصمیم نگرفتن هم عللى دارد: گاهى عافیت‌طلبى است، گاهى تنزه‌طلبى است، گاهى هواى نفس است، گاهى شهوات است، گاهى ملاحظه‌ى منافع شخصى خود است، گاهى لجاجت است. یک حرفى را زده است، می خواهد پاى این حرف بایستد، به خاطر اینکه ننگش می کند از حرف خودش برگردد؛ که فرمود: «لَعَنَ اللَّهُ اللِّجاج»؛ لعنت خدا بر لجاجت. افرادى هستند اطلاع هم دارند، واقعیت را هم می دانند؛ در عین حال کمک می کنند به جهتگیرى‌هاى مخالف، جهتگیرى‌هاى دشمن.»[4]

چه زیبا فرمود امام بزرگوار(ره):

آن کس که به زعم خویش، عارف باشد/ غواص به دریای معارف باشد

روزی اگر از حجاب، آزاد شود/ بیند که به لاک خویش، واقف باشد.[5]

7.      دم از «نجات کشور» زدن:

یک ایراد بزرگ و اساسی به آقای هاشمی این است که خود را در عرض ولی فقیه می بیند. بعضی اشخاص دیگر نیز هستند که اینچنین فکر می کنند و به این قائلند که “ولی فقیه هست؛ ما هم هستیم”. علّت العلل انحراف ها و کج روی ها در بین بسیاری از مدیران و مسئولان از ابتدای انقلاب تا امروز، هماهنگ نبودن و مطیع نبودن نسبت به ولی فقیه و اجتهاد کردن در مقابل نظر صریح و شفاف ولی فقیه بوده است. اگر ولی فقیه را فصل الخطاب بدانند، در یک مسأله ای مثل فتنه ی 88 با وجود اینکه نظری مخالف نظر ایشان دارند، اینقدر بر مواضع خود، اصرار و یک­دندگی نمی کنند.

باید دید که چرا آقای هاشمی پس از ناتوانی در اِعمال فشار بر رهبر معظّم و حکیم انقلاب، نزد علمای قم رفت و طرح “شورای رهبری” را مطرح کرد؟ اینها نشانه ی چیست؟

این روحیه ی کبر و خودبزرگ بینی است که موجب می شود ایشان خود را منجی کشور می داند! و همه کس را منتظر حضور خود در انتخابات می بیند!

اولاً مگر وضعیت کشور چگونه است که نیاز به نجات دارد!؟ چرا اینقدر مردم را نگران و ناامید می کنند؟[مثل آقای محسن رضایی که در تبلیغات انتخاباتی اش در سال 88 ، وضعیت کشور را بغرنج ترسیم می کرد و کشور را بر لبه ی پرتگاه می دید]. چرا در روزنامه های وابسته به طیف فکری خود، وضعیت فعلی کشور را رو به بن بست و تاریکی و یأس نشان می دهند؟ در حالی که رهبر انقلاب، سخن از آینده ی روشن و پرامید و پرفتوح برای ملّت ایران می گویند.

ثانیاً چگونه به این جمع بندی رسیده اند که نجات! کشور، به واسطه ی حضور آقای هاشمی محقق می شود؟ این اظهارات تنها برای فریفتن کسانی که با تاریخ انقلاب و کیفیت اداره ی دولت ها آشنا نیستند، کارساز است؛ کسی که عملکرد ایشان را در دوره ی هشت ساله ی سازندگی می داند، دل به چنین تبلیغاتی نمی دهد.

اطرافیان ایشان آنقدر بر منجی بودن آقای هاشمی تأکید می کنند که کأنّه خودشان هم این مطلب را باورشان شده است. آقای هاشمی بعضاً در مصاحبه ها و سخنرانی ها اظهار می کند «اگر به نظر من عمل می شد، اینطور نمی شد…»، «من از اول می دانستم…»، «من قبلاً هم گفته بودم…»، و…

مدام نقاط ضعف و کاستی ها را بزرگ نمایی می کنند و چشم از نقاط قوت می پوشند و اینگونه القا می کنند که کشور اکنون فقط و فقط نیاز به آقای هاشمی دارد و لاغیر! علی رغم شکست سنگین در انتخابات سال 84 و بی اعتمادی و بدبینی مردم نسبت به ایشان در جریانات فتنه ی 88 که منجر به زوال پایگاه اجتماعی و حمایت های مردمی از شخص ایشان شد، همچنان با اعتمادبه نفسی مثال زدنی، دم از حضور در انتخابات برای نجات کشور می زنند.

نکته ی دیگری در اینجا قابل ذکر است و آن اینکه خودبزرگ بینی، خودپرستی و خودمحوری آقای هاشمی[که البته اطرافیان و همراهان ایشان نیز در دامن زدن به آن و بت تراشیدن از ایشان، نقش عمده ای داشتند] در دوران دولت سازندگی، موجب ایجاد یک فضای بسته ی مطبوعاتی و ایجاد خفقان برای منتقدان نسبت به ایشان شده بود؛ طوری که کسی جرأت سؤال کردن و انتقاد کردن از آقای هاشمی را نداشت.  عزّت الله سحابی در کتاب خاطرات خود می نویسد: «23/3/1369 : ما به آقای هاشمی نامه ی اعتراضی نوشتیم. اعتراض ما به آقای هاشمی این بود که اولاً اوضاع اقتصادی کشور بسیار خراب است. فقر و اختلاف طبقاتی بسیار فاحش است. دوم اینکه وضع سیاست خارجی ما به گونه ای است که ما در انزوای کامل قرار گرفته ایم و همه ی دنیا با ما مخالف هستند. در رابطه با این نامه، 23 نفر را بازداشت کردند که یکی از آنها من بودم… بعد از دستگیری ها، در کمیسیون برنامه و بودجه مجلس، چند تن از نمایندگانی که مرا می شناختند، به آقای هاشمی اعتراض کردند که چرا عزّت الله سحابی را گرفتی؟ آقای هاشمی پاسخ داده بود: رویش زیاد شده بود، می خواستیم رویش را کم کنیم.»

اما امروز می بینیم که ایشان دم از آزادی بیان و انتقاد می زنند و همواره از منتقدان نظام و آشوبگران سال 88 حمایت و دلجویی می کنند.

جمع بندی:

اخیراً آقای هاشمی گفته اند که در صورت موافقت رهبر انقلاب، پا به عرصه ی انتخابات می گذارد. به نظر می رسد این نیز یک تاکتیک جدید و یک حربه ی تبلیغاتی است. یعنی مقدمه چینی برای اینکه «ای مردم! حالا که من نامزد انتخابات شده ام، بدانید که رهبری موافق حضور من بودند»؛ یعنی رهبری، من را برای تصدّی دولت بعدی، مناسب ترین گزینه می دانند. این در حالی است که امام خامنه ای در دیدارهای عمومی با مردم، بارها و بارها تأکید کرده اند که به هیچکس توصیه نکرده و نمی کنند که به کدام شخص رأی بدهند و به کدام شخص رأی ندهند.

به هر حال، تکلیف ما مردم را رهبر انقلاب در سخنرانی اول فروردین در حرم مطهر امام علی بن موسی الرضا(علیه السلام) تعیین کردند: «آنچه ما برای رئیس‌جمهور آینده نیاز داریم، عبارت است از امتیازاتی که امروز وجود دارد، منهای ضعف هایی که وجود دارد. رئیس‌جمهورِ هر دوره‌ای باید امتیازات کسبی و ممکن‌‌الحصول رئیس‌جمهور قبلی را داشته باشد، ضعف های او را نداشته باشد. هر کسی بالأخره نقاط قوّتی دارد و نقاط ضعفی دارد. رؤسای جمهور ــ چه رئیس‌جمهور امروز، چه رئیس‌جمهور فردا ــ نقاط قوّتی دارند و نقاط ضعفی هم دارند. همه‌ی ما همین جوریم؛ نقاط قوّتی داریم، نقاط ضعفی داریم. آن چیزهایی که امروز برای دولت و برای رئیس‌جمهور نقاط قوّت محسوب می شود، اینها باید در رئیس‌جمهور بعدی وجود داشته‌ باشد، اینها را باید در خود تأمین کند؛ آن چیزهایی که امروز نقاط ضعف شناخته می شود ــ که ممکن است شما بگویید، من بگویم، دیگری بگوید ــ این نقاط ضعف را باید از خود دور کند.»[6]

بسیاری از نقاط قوّتی که رئیس جمهور فعلی توانسته بود با آنها، رأی مردم را به خود جلب کند، در آقای هاشمی و جریانات و احزاب سیاسی همگرا با ایشان، یا پیدا نمی شود، و یا آنقدر کم رنگ است که اصلاً به چشم نمی آید. لذا دم از نجات کشور زدن در اظهارات این آقایان، حرفی گزاف و بیهوده است که صرفاً یک تاکتیک تبلیغاتی برای القای بار روانی بر اذهان مردم است؛ و البته هرگز فراموش نخواهیم کرد که مردم ایران به لحاظ سیاسی، بسیار باهوش هستند.

valian.milad3@gmail.com


[1] ویژه نامه رمز عبور(4)، ص58

[2] صحیفه امام(ره)، ج18، ص471

[3] بیانات در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، 20/9/1370

[4] بیانات در دیدار دانشجویان و جوانان استان قم، 4/8/1389

[5] دیوان امام(ره)

[6] بیانات در حرم مطهر رضوی، 1/1/1392