به گزارش روابط عمومی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام، نشست «توافق ایران و عربستان؛ دلایل و پیامدها» با حضور دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل منطقه، روز پنجشنبه ٢١ اردیبهشت ماه توسط واحد سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) برگزار گردید.
جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی دو کشور مهم و تأثیرگذار در منطقه غرب آسیا هستند که مشخصاً، مناسبات و روابط ایشان با یکدیگر، تحولات منطقه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. پس از انقلاب اسلامی، همواره روابط این دو کشور با فرازوفرودهایی همراه بوده است. طی وقایع سال ١٣٩۴ و کش‌وقوس‌های سیاسی فراوانی که بین دو کشور روی داد، نهایتاً در ١٣ دی‌ماه همان سال عادل الجبیر وزیر امور خارجه عربستان سعودی خبر از قطع روابط دیپلماتیک خود با ایران داد و از هیئت ایرانی مستقر در خاک عربستان خواست تا این کشور را ترک کنند.
سرانجام دو کشور در روزهای پایانی سال گذشته در پکن در حضور رسانه‌ها بیانیه سه‌جانبه‌ای را قرائت کردند که گویای توافقی مهم میان دو کشور و تحول جدید در منطقه غرب آسیا و حتی در نظام بین‌الملل بود.
دکتر مسعود اسداللهی کارشناس ارشد مسائل منطقه در نشست تحلیلی به میزبانی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) حضور یافت و به شرح زمینه‌ها و پیامدهای این توافق پرداخت که مشروح سخنان وی را در زیر می‌خوانید:
خبر ناگهانی توافق ایران و عربستان، دوست و دشمن را متحیر کرد، به‌خصوص اینکه مکان توافق در چین بود و باعث شگفتی بود که چگونه هیئت‌های دو کشور برای توافق پکن را در نظر گرفته بودند؛ البته بعداً معلوم شد که از یک هفته قبل از توافق گروه‌های مذاکره‌کننده دو کشور در آنجا در حال رایزنی برای توافق بودند.
از محتوای توافق مابین دو کشور اطلاعاتی رسماً اعلام نشده و تنها خبر منتشرشده منحصر به این موضوع بود که کشورها ظرف دو ماه سفارت‌های خود را بازگشایی می‌کنند و روابط ازسرگرفته خواهد شد.
چون محتوای توافق رسمی اعلام نشده، نمی‌توان با قطعیت درباره آن صحبت کرد، ازاین‌جهت که توافق دو طرف دارد و آن‌ها چه بده بستانی باهم داشته‌اند؛ اما ظاهراً مسئله، آشتی و تنش‌زدایی است و نکات محرمانه قاعدتاً برای زمانی هستند که توافق جنبه امنیتی و نظامی در برداشته باشد و سؤال اینجاست که چرا متن توافق منتشر نمی‌شود و عجیب‌تر رسانه‌ها نسبت به مفاد آن حساسیت ندارند. درهرحال بررسی جامع توافق زمانی است که مفاد آن کاملاً منتشر شود.
علت ناکامی ادوار قبلی مذاکرات خصوصا در بغداد، مطالبه غیرمنطقی طرف سعودی از ایران، مبنی بر دستور به انصارالله برای توقف جنگ بود و حاضر نبودند در موضوعات دوجانبه بحث کنند و پاسخ ایران به آنها این بود که روابط ایران با هم‌پیمانان خود، دستوری و ارباب و رعیتی نیست و بر بنای احترام طرفین استوار است و دلیل استحکام روابط ایران و هم‌پیمانانش همین است و اساساً این عربستان بوده که آغازگر جنگ بوده و حالا با هزینه‌هایی که متحمل شده درصدد است که جنگ را به نفع خود پایان دهد؛ درصورتی‌که می‌تواند، به‌راحتی دست از حمله به ملت یمن بکشد.
انتقال محل مذاکرات از بغداد به پکن این نکته را در ضمن داشت که عربستان، همواره به دنبال این بوده که خود را مرکز ثقل جهان عرب نشان دهد و ازاین‌رو مانع شد تا عراق پایان‌بخش یک بحران منطقه‌ای باشد، لذا از رئیس‌جمهور چین در هنگام سفرش به ریاض خواست تا واسطه بین خود و ایران شود و به دنبال این نبود اعتبار بین‌المللی به عراق دهد. همچنین عربستان از تحولات عراق بعد از صدام اصلاً راضی نیست؛ حتی تا سالیان پس از تشکیل حکومت جدید در عراق سفارتش در بغداد گشوده نشده بود.
عامل اصلی توافق، شکست عربستان در جنگ یمن است و اینکه آن‌ها در یمن به اهداف خود نرسیدند و موفق به پیشروی نشدند و عایدی چندانی برایشان نداشت، حتی سبب شد که میان عربستان و شرکایش در جنگ و مشخصاً امارات اختلاف ایجاد شود. از طرف دیگر در دو سه سال اخیر فشار هزینه‌های هنگفت جنگ، که بنا بر آمار ٢۵٠ میلیارد دلار می‌شود و آورده صفر، کسری بودجه را برای دولت سعودی به بار آورده، درحالی‌که روزانه ١٠ میلیون بشکه نفت صادر می‌کند. اینجا عربستان می‌خواهد یک ترفند را پیاده کند که وانمود کند که با توافق با ایران موضوع یمن هم حل شد، از این روست که از ابتدای درگیری با دولت یمن هیچ مراوده‌ای با یمنی‌ها نداشت و آن‌ها را به رسمیت نمی‌شناخت و حالا پس از توافق هیئت رسمی به صنعا فرستاده تا یمن را به خیال خود تحت امر ایران نشان دهد. اما در واقع موضوع یمن حل نشده است، چرا که این دولت و مردم یمن هستند که تصمیم‌گیرنده نهایی‌اند.
تغییر رویکرد سیاست خارجی سعودی‌ها به یک‌باره رخ نداده و تدریجاً ایجاد شده است؛ چرا که اصولاً شیخ‌نشین‌ها همواره تلقی داشتند هرگاه خطری راهبردی متوجه ایشان شود، آمریکا و غرب از آن‌ها پشتیبانی می‌کنند و معادلات خود را براین‌اساس استوار می‌کردند و گمان داشتند که تهدیدات کوچک را می‌توانند دفع کنند؛ اما تهدیدات بزرگ مثل ایران یا عراق زمان صدام را حتماً بایستی با کمک غربی‌ها دفع کنند، دقیقاً این اتفاق درباره کویت افتاد و پس از اشغال کویت، شیخ‌نشین‌ها با غربی‌ها توانستند صدام را از کویت بیرون کنند و در سالیان بعد او را از بین ببرند.

دو اتفاق موجب تغییر این دیدگاه عربستان شد، نخست حمله به تأسیسات نفتی آرامکو بود. ابعاد حمله به آرامکو آن‌قدر گسترده و ویرانگر بود که ماه‌ها صادرات بیش از نیمی از نفت سعودی‌ها را مختل کرد. غربی‌ها و اسرائیلی‌ها عامل حملات را ایران می‌دانند و ادعا می‌کنند که ایران مستقیماً عملیات را هدایت کرده و نقش انصارالله را نفی می‌کنند؛ چون به جهت ابعاد فنی و ترکیبی حمله که موشک و پهپاد باهم در حمله دخیل بودند آن را خارج از توان یمنی‌ها می‌دانند. عربستانی‌ها گمان می‌کردند که شرکای غربی آن‌ها در پاسخ به حمله آرامکو به کمکشان می‌آیند و ایران را متوجه تهدید نظامی خواهند کرد، در عمل اما اوضاع به گونه دیگری رقم خورد و هیچ تهدیدی نه‌تنها متوجه ایران نشد، بلکه در بعد سیاسی هم کشورهای غربی فقط به محکومیت‌های دیپلماتیک اکتفا کردند؛ بنابراین شیخ‌نشین‌ها پی‌بردند که آمریکا در روزهای سخت دوست خوبی نیست و آن آمریکای سابق هم نیست و دیگر قدرت‌ها توانمند شده‌اند و این امر موجب شد که بن سلمان به فکر ارتباط با دیگر قدرت‌ها بیفتد و همه تخم‌مرغ‌هایش را در سبد آمریکا نگذارد.
اتفاق دوم سرنگونی پهپاد پیشرفته آمریکایی در آسمان‌های خلیج‌فارس بود که شوک بزرگی به سیاستمداران سعودی وارد کرد، دلیل آن هم این بود که پهپاد مذکور توانایی پرواز بسیار بالایی دارد و سقف پروازش بسیار بلند است که سامانه‌های پدافندی شناخته شده به‌راحتی نمی‌توانند آن را رهگیری کنند، چه رسد به سرنگونی آن. اینجا باز هم سعودی‌ها فکر می‌کردند چون آمریکا مستقیماً وارد درگیری با ایران شده، جنگ آغاز خواهد شد؛ اما مجدداً مأیوس شدند، با وجود اینکه فردی همچون ترامپ در آمریکا سرکار بود و مواضع تندی علیه ایران داشت و بااین‌حال هیچ اقدام عملی انجام نداد.
مسئله دیگر این است که اصولاً دیکتاتورها با رؤسای جمهور جمهوری‌خواه در آمریکا روابط خوب و گرمی دارند، ولی با دمکرات‌ها به علت رویکردهای خاص خود بالاخص در بحث حقوق بشر، این ارتباط کمتر است. تحقیرهای ترامپ و برخوردهای توهین‌آمیزش با آل سعود، من‌جمله به کار بردن الفاظی چون گاو شیرده، سبب شد تا سعودی‌ها در نحوه تعامل خود با آمریکایی‌ها تجدیدنظر کنند.
عامل دیگر تجربه مالی – بانکی کشورهایی است که عایدات نفتی‌شان را در بانک‌های آمریکایی نگه می‌دارند، بدین صورت که آمریکا آنان را مجبور می‌ساخت که بخش عمده درآمدهای نفتی را نزد بانک‌های آمریکایی نگه‌داری کنند. آمریکایی‌ها همواره از این ابزار به‌مثابه یک اهرم فشار بر کشورهای نفت‌خیز استفاده می‌کردند و می‌کنند و هرگاه منافع خود را در تضاد با آن کشور ببینند دارایی آن‌ها را مسدود می‌کنند. در نتیجه اخیراً بن سلمان روی به تعدد شرکای بین‌المللی آورده و مثلاً با روسیه روابط وسیعی برقرار کرده و با پوتین مواضع مشترک می‌گیرد. به طور مثال در اوپک پلاس و جبران کمبود نفتی ناشی از تحریم روسیه، که آمریکا به عربستان برای این مهم در ضمن سفر بایدن به ریاض در‌خواست داد، اما بن سلمان دست رد به سینه آمریکایی‌ها زد. اینجا باید به این نکته توجه داشت این بر مواضع روس‌ها تأثیر گذاشت و آن‌ها برای تقویت روابط با عربستان، علی‌رغم تجاوز سعودی‌ها به یمن موضع مثبتی نسبت به انصارالله تاکنون نداشته‌اند و از سعودی‌ها جانبداری می‌کنند.
اقدام بعدی عربستان افزایش سطح تعاملات و مناسبات سیاسی و اقتصادی با چین به‌عنوان ابرقدرت جایگزین آمریکا است. در جریان سفر شی‌جینگ‌پی رئیس‌جمهور چین به عربستان، سعودی‌ها علاوه بر رایزنی‌های خودشان ترتیب رایزنی کشورهای حوزه خلیج‌فارس و اتحادیه عرب را دادند که این واسطه‌گری برای دعوت همکاری بقیه کشورها رخداد بسیار مهمی است که البته مهم‌تر از آن بسترسازی این کشورها برای حذف دلار از مناسبات تجاری ایشان با یکدیگر بوده است. این اقدام گامی بلند به‌سوی تخریب هیمنه آمریکا است؛ چرا که آمریکایی‌ها پیش از اینکه هیمنه سیاسی یا نظامی و امنیتی بر جهان داشته باشند، هیمنه مالی بر جهان دارند و دلارزدایی تیرخلاص بر هیبت آمریکا است و آن‌ها به‌شدت از این عمل نفرت و وحشت دارند. همچنین بروز اختلاف گسترده بین عربستان و امارات که در ابتدای جنگ یمن، روابط صمیمی و مستحکمی داشتند، بر تغییر نگرش بن سلمان اثرگذار بود.
عامل شخصی نیز دیگر عامل مؤثر بر توافق است. رقابت درونی قدرت میان اعضای خاندان سلطنت سعودی که محمد بن نایف و بن سلمان چهره‌های شاخص برای به قدرت رسیدن پس از سلمان بن عبدالعزیز هستند، کشمکش درونی بین اعضای آل سعود ایجاد کرد. بن‌نایف از چهره‌های ضد القاعده برجسته در بین سعودی‌ها است و القاعده دومرتبه ترور ناموفق برای بن نایف داشته، از طرف دیگر او در هماهنگی کامل با آمریکا و CIA بوده و از پشتیبانی آن‌ها برخوردار بوده، با این حال در رقابت قدرت با بن سلمان شکست خورده و الان کاملاً منزوی است.

مورد بعدی که در همین عامل قرار می‌گیرد، موضوع قتل جمال خاشقچی است. خاشقچی از روزنامه‌نگاران نزدیک به بن نایف بود، وی پس از حبس خانگی بن نایف از عربستان خارج شد و در روزنامه واشنگتن‌پست مطالبی انتقادی از سر دلسوزی برای حکام سعودی می‌نوشت که به آن سرنوشت تلخ دچار شد. مجموع این اقدامات و اعمال بن سلمان موجب نارضایتی آمریکایی‌ها شد و از این حیث، بن سلمان از آمریکا فاصله گرفت و این توافق امضا شد، چون مشکلات داخلی عدیده‌ای متوجه آل سعود شده است.
حال اینجا باید با این پرسش مواجهه شویم که آیا توافق ایران و عربستان از منظر سعودی‌ها یک صلح پایدار است یا یک تاکتیک موقت؟ پاسخ به این پرسش وابسته به گذر زمان است و الان نمی‌توان پاسخ قطعی به آن داد. آثار توافق اما یک‌به‌یک خود را نشان می‌دهد، بازگشت سوریه به اتحادیه عرب پس از جنگ داخلی، از آثار مهم توافق است. نکته‌ای که در لابه‌لای بحث حائز اهمیت هست این است که عربستان می‌خواهد نقش رهبری را در جهان اسلام و جهان عرب بازی کند و به دنیا بگوید که راه جهان عرب از ریاض می‌گذرد. این سیاست وقتی الجزایر قصد داشت که همین اخیراً به ورود سوریه به اتحادیه عرب کمک کند پیاده شد و سعودی‌ها مانع از آن شدند، کمااینکه در مسئله توافق با ایران با عراق عمل مشابهی انجام دادند.
ناظر به آثار توافق ایران و عربستان باید گفت که پس از توافق سطح تنش‌ها در منطقه کاهش‌یافته و همکاری‌ها افزایش‌یافته. برای مثال امارات و بحرین خواهان فرستادن سفیر به ایران شدند و دیگر کشورهای عربی همچون اردن، برای تقویت روابط اعلام آمادگی کرده‌اند. کاهش آشوب‌ها در منطقه منجر به کاهش نفوذ و حضور آمریکایی‌ها در منطقه می‌شود؛ چون آن‌ها همیشه با بهانه مقابله با جنگ‌افروزی ایران، کشورهای حوزه خلیج‌فارس را سرکیسه می‌کردند و ازاین‌رو توافق در کوتاه‌مدت، مثبت ارزیابی می‌شود.
در پایان یادآور می‌شوم که عدم دخالت عربستان در امور داخلی ایران که با راه‌اندازی شبکه‌ها و رسانه‌های ضد نظام همراه بوده، مسئله حمایت عربستان از گروه‌های تجزیه‌طلب، جریان تکفیر شیعیان از سوی وهابیت و آزار و اذیت و قتل شیعیان عربستان از جمله مواردی است که برای ارزیابی توافق می‌بایست مورد توجه قرار گیرد.
پایان/