سعید جلیلی
دوره سازندگی را پس از جنگ آغاز کرده ایم در حالی که هنوز به یک ارزیابی کامل از دوره جنگ نپرداخته ایم.
دوره جنگ دوره ای بود همراه با دستاوردهای فراوان، موفقیت های چشمگیر و پیروزی های زیاد. به راستی علت این پیروزی ها چه بوده است؟
پیروزی های جنگ نقطه عطفی بود در تاریخ مبارزات. دو جبهه نابرابر و ناهمگون در برابر هم به صفآرائی ایستاده بودند. از یکسو اخبر از فتح المبین میآمد و فتح فاو و از دیگر سو خبر از کمک های تازه قدرتهای بزرگ به دشمن. روزی خبر از تحویل آخرین سلاح های مدرن به رژیم عراق، و وروزی دیگر خبر از به غنیمت گرفتن آنها. این اخبار اعجاب جهانیان را برانگیخته بود. چگونه رزمندگان ایرانی شبه جزیره فاو را فتح کرده اند؟ چگونه خاکریزهای مثلثی شلمچه سقوط کرده اند؟ چگونه…
براستی در جبهه و پشت جبهه ایران چه خبر بوده؟ این را بدانیم که جنگ پدیدهای پیچیده است که یک موفقیت آن برابر با چندین موفقیت در شرایط عادی است. جنگ در عین نظم، مواجه با بی نظمی هاست. عدم دسترسی به اطلاعات صحیح و آمار دقیق و… از خصوصیات یک عملیات جنگی است. جنگ همراه با گلوله است. پیروزی در جنگ حتما خون به همراه دارد. جراحتها و شهادت ها لازمه جنگ است. یک عملیات جنگی مستلزم بسیاری از کارها است. نیروهای رزم، اطلاعات، تدارکات، مهندسی، مخابرات، توپخانه، بهداری، تعاون، ترابری و… همه و همه همزمان با یکدیگر باید به کار بپردازند. ضمن اینکه هر آن ممکن است هر یک از واحدها خسارت کلی دیده و هماهنگی مجموعه از دست برود. تمامی کاررمندان جنگ در آن در معرض سخت ترین خطرات می باشند. هر آن ممکن است کشته یا مجروح شوند. فرمانده در میدان جنگ سخت ترین مدیریت ها را بر عهده دارد. او عامل هماهنگ کننده تمامی واحدها در میان موجی از آتش و خون می باشد.
او مدیری است که هر آن جان خود و نیروهایش در معرض خطر است. از یاد نبریم که فرمانده گاهی یک خط در ماووت و خطی دیگر در شلمچه دارد و فاصله این دو صد کیلومتر بود با جادهای ناهموار و او به هر دو خط به خوبی رسیدگی میکرد. امروز ماووت بود و فردا در شلمچه. از مشکلات فرمانده کم شدن نیروها بود. بسیاری از نیروها شهید یا مجروح میشدند و حال آنکه نیروئی برای جایگزینی نداشتند. عملیات که تمام میشد تازه اول کار بود. باید برای مدت زیادی مواضع حفظ میشد و باز همان مشکلات. و این قصه مدام هشت سال جنگ بود…
سختی ها و مشکلات جنگ را گفتیم؛ به پشت جبهه نیز اشاره ای داشته باشیم.
یک اداره در پشت جبهه نیروهایش ثابتاند و امکاناتش معین. چه بسا سال ها بگذرد تا یک کارمند حذف و یا عوض شود. مدیر از امکاناتی چون تلفن، منشی، معاونتهای مختلف و امکانات ارتباطی… برخوردار است. تمام نیروهای یک اداره متمرکز هستند. هر کارمند اداره از خاطری آسوده برخوردار است. او میداند چند ساعت دیگر در منزل خواهد بود…
حال در یک داوری بین این دو محیط (جبهه و اداره) و بین فرمانده جبهه و رئیس اداره به راستی کدام یک باید موفقتتر باشند؟ عقل سلیم چه قضاوت میکند؟ امکانات اداره و رئیس آن بیشتر زمینه برای موفقیت دارد یا امکانات جبهه و فرمانده گردان؟
باید گذری بر عملکرد عملیات جبهه و فرماندهان داشته باشیم. به راستی چگونه فاو فتح شد؟ مگر آن همه مشکلاتی که ذکر کردیم بر سر راه عملیات نبود؟ چگونه شلمچه تصرف شد؟ چگونه نیروها توانستند برای دو ماه پاتکهای دشمن دفع کنند؟ هنگامی که نیمی از بچه های گردان شهید و مجروح شدند، گردان چگونه به کار خود ادامه داد؟ هنگامی که ماشین تدارکات و مهمات زده شد، بچه ها چگونه زمان را سپری کردند؟ وقتی معاونان گردان و روسای گروهانها شهید شدند چه کسی جای خالی آنان را در آن بحبوحه پر کرد؟ وقتی در آن خط فقط 30 نفر نیرو باقی ماند، چگونه کار 300 نفر را انجام دادند؟ وقتی آمبولانس زده شد چه کسی به یاری مجروح رفت؟ وقتی بی سیم خراب شد، چگونه ارتباط برقرار کردند؟ به راستی این همه مشکلات به آسانی حل می شدند؟ چرا دشمن نمی توانست حرکتی انجام دهد؟
بگذارید به اداره هم سری بزنیم: چرا اگر یک کارمند یک روز در محل کار حاضر نشود، ارباب رجوع سرگردانند؟ یا نه، چرا وقتی کارمند در محل کار حاضر است ارباب رجوع سرگردانند؟ راستی رئیس اداره تا چه حد ناظر بر کار کارمند است و یا بهتر بگویم کار خود رئیس تا چه حد می تواند سرمشق کارمندان باشد؟ فرمانده در جبهه چه کسی بود؟ فرماندهی برای او چه فایدهای داشت؟ ضوابط او برای کار و فرماندهی چه بود؟
بسیاری از فرماندهان گفته میشد چند سال پیش یک بسیجی ساده بودند. چگونه یک بسیجی که معلم یا دانشجو بوده، امروز فرمانده شده است؟ برای این جواب نخست باید دید فرق فرمانده با یک بسیجی ساده چیست؟ مقام فرماندهی چه چیز برای او به ارمغان میآورد؟ پاسخ ساده است، فرمانده شدن یعنی زودتر شهید شدن، یعنی شب حمله جلوی همه حرکت کردن، یعنی خود در صف مقدم بودن برای شکستن خط؛ و چون ملاک این شد لایقترین بسیجی ها برای فرماندهی کاندیدا میشود. کسی که میداند فرمانده شدن جز جان خود و دیگران را به خطر انداختن فایده دیگری ندارد، کسی که میداند فرمانده شدن یعنی زودتر از دیگران به سوی خدا رفتن. و حال معلوم میشود کدام بسیجی است که فرمانده میشود.
اگر امروز مسئولان از وزیر تا پایین ترین سطوح، تفکر بسیجی داشته باشند، اگر هر مسئولی خویش را مسئول بداند، اگر مسئول و رئیس اداره مانند فرمانده لشکر شبانه روز در پی کارزار باشد و خارج از بروکراسی ادارهای، مستقیما مسائل را مدام تحت نظر داشته باشد، اگر رئیس ها به سان فرمانده به لحاظ زندگی از نیروهایشان در زیستن ساده تر باشند، اگر به جای روابط به فکر جایگزین نمودن ضوابط باشند، اگر ملاک ها لیاقت باشد نه رفاقت ها، اگر ریاست فقط ریاضت بیشتری به دنبال داشته باشد و… خلاصه کلام اگر تفکر بسیجی به معنی کامل آن بر فضای کشور حکمفرما شود، مطمئن باشید که در دوره سازندگی موفقیت های چشمگیرتر از دوران جنگ خواهیم داشت.
در این راستا آنان که الگوی جامعه هستند باید کوشاتر باشند. آنان که وارثان بسیجیان و شهدا هستند باید بسیجی باشند. بسیجی به گفته امام «به دور از هیاهوهای سیاسی بود» آیا فلان وزیر و وکیل و مسئول این چنین میباشد؟ آیا فلان مسئول وقتی وارد میدان مسئولیت میشود، احساس ورود به میدان مین را دارد؟ آیا نماینده در پشت تریبون، حالت بسیجی پشت دوشیکا را دارد؟ آیا اداء کلمات به سان شلیک تیرها فقط و فقط برای خداست؟
«عزیزان مجلس، بسیجی باشید. امام از شما خواست عصاره فضائل ملت باشد. آیا توانستهاید عصاره فضائل بسیجیان بینام و نشان و شهدا باشید؟ خدا توفیق به شما دهد که اینگونه باشد. هنگام موافقت و مخالفت فکر کنید الان در میدان مین هستید و هر آن ممکن است پودر شوید، پس خالی از هر هوی آنچه را میخواهید بگویید.» بسیجی نسبت به امامش اخباری مذهب بود. آن چه از امام می شنید نه تفسیر می کرد و نه تاویل. آن را بر سر مینهاد و رو به سوی میدان می کرد که امامش گفته بود: «پشتیبان ولایت فقیه باشد تا آسیب به مملکت نرسد.»
وزرا و روسا! شما نیز به اطراف خود نگاه کنید. معاونین و مشاورین و کارگزاران شما چگونه به این مقام رسیده اند؟ آیا بر اساس لیاقت بوده است؟ آیا از تفکر بسیجی برخورداردند؟ آیا مسابقه درد و رنج دارند؟ آیا از کدامین کانال به این مقام رسیدهاند؟ کانال لیاقت و تقوا، کانال جهاد و ایثار یا…؟
آیا کارگزاران شما بسیجی عمل میکنند؟ آیا از ماشین و امکانات اداره فقط استفاده ماموریتی میکنند؟ آیا به سان فرمانده گردان تویوتا را پادگان پارک میکنند و برای تلفن شخصی با پای پیاده به شهر میروند؟ راستی در این مملکت هشت سال جنگ بود؛ معاونین و مشاورین شما چه سهمی در آن داشتند؟ در دردهای مردم چقدر شریک هستند؟ آیا در مسافرت ها در صف بلیط اتوبوس ایستادهاند؟ آیا در شهر سوار اتوبوس واحد شدهاند؟ آیا در خورد و خوراک مانند مردم مستضعف هستند؟ آیا در هنگام کار فقط به مقدار ساعات اداری اکتفا می کنند؟ یا تا هر وقت کار هستند، آنها نیز هستند؟ آیا تا کار ارباب رجوع را راه نیندازند از پا نمینشینند؟
در هر حال اگر فضائل بسیجی دارند، آنان را حفظ و تقویت کنید که خدا نگهبان آنها باشد. در پایان تکرار این نکته لازم است که آن چه از این تفکر گفتیم، تفکری بود مربوط به بسیجیان و این بسیجیان هنوز در میان ما هستند. اینان بسیار عزیزند. اینان سالها در جبهه در میان آتش و خون بودهاند. بسیاری از دوستان آنها در کنارشان شهید شده اند. اینان کوههای رشادت، صبر، پایداری و بغض انقلابیاند.
اینان با شهادت هر دوست به حسرت مانده اند و اینک که پس از هشت سال به میان ما بازگشتهاند و عکس یاران را بر دیوار می بینند، هر از چندگاهی در بهشت شهدا گرد میآیند و در فراق عرشیان فریاد واحسرتا سر میدهند. اینان مهم ترین نیروهای انقلاباند. اینان مهمترین سرمایههای بازسازی و سازندگیاند. اینان را رها نکنیم، نگذاریم تا در پیچ و خم زندگی روزمره فراموش شوند؛ مگر این سفارش امام نبود؟