به نظر میآید که در تعامل رهبری با تمام دولتها حداقل چهار محور حاکم باشد، البته ادعایی وجود ندارد که اصول تعامل رهبری با دولتها منحصر در موارد مذکور باشد و اگر بعدها تأملات بیشتر علمی در این مساله صورت بپذیرد، توسعه پیدا خواهد کرد:
1- حمایت از دولتها
این صریح بیانات رهبری معظم است که فرمودند: «بنده اصرار دارم بر حمایت از مسئولانی که اجرای کار بر عهدهشان است، از همهی دولتها بنده حمایت میکنم، از مسئولان – مسئولان داخلی، مسئولان خارجی – حمایت میکنم و وظیفهی ما است. من خودم مسئول اجرایی بودهام، وسط میدان بودهام، سنگینی کار و سختی کار را با همهی وجود احساس کردهام؛ میدانم که کار ادارهی کشور کار سختی است. لذا اینها به کمک احتیاج دارند، من هم کمکشان میکنم، حمایتشان میکنم[1].»
اگرچه حمایت از دولتها وظیفهی ذاتی رهبری است، اما این مغالطه را باید از ذهن بیرون کرد که حمایت از دولتها به معنای تأیید سیاستها و حمایت از اشخاص به معنای تأیید تمام برنامهها است. این اطمینان وجود دارد که مقام معظم رهبری باز هم از دولت و مسئولان مربوطه حمایت خواهد کرد؛ دلیل منطقی و محکمی هم دارد؛ چون اگر حمایت نکند، دولت زمین میخورد و زمین خوردن هیچ دولتی به نفع جمهوری اسلامی ایران نیست. هیچ دولتی نباید زمین بخورد و ما هم نمیخواهیم هیچ دولتی زمین بخورد. این دولت باید بتواند سیاستهایش را جلو ببرد. بنابراین، باید توجه داشته باشیم که حمایت از دولتها معنایش این نیست که تمام سیاستها هم مورد قبول رهبری باشد.
- اعطای فرصت برای تحقق سیاستها
این یک اصل است که رهبری به تمامی دولتها اجازه میدهند تا در یک چهارچوبی ایدههای خودشان را پیاده کنند. شاهد کلام آنجا است که رهبری معظم فرمودند: «بعضی از مسئولین و دولتمردان – دولتمردان آن دولت، بعد هم دولتمردان این دولت – فکر میکنند در قضیهی هستهای ما با آمریکاییها مذاکره کنیم [تا] موضوع حل بشود؛ گفتیم خیلی خب، اصرار دارید شما، در این موضوعِ بالخصوص بروید مذاکره کنید[2].»
رابطهی رهبر با رئیسجمهور، رابطه فرمانده و سرباز نیست؛ بلکه رابطه دو مدیر عالی نظام است. مدیر برای خودش قدرت تشخیص قائل است و فقط مطیع نیست و لازمهی مدیریت این است که شما در یک چارچوب خاصی به تشخیص او احترام بگذارید و اجازه بدهید تا سیاستش بروز پیدا کند.
این لازمهی کشورداری و کار کاملاً درستی است. لازمهی کشورداری این است که رهبری باید اجازه دهد که دولت سیاستهای خودش را محقق کند، هرچند از نظر رهبری اشتباه باشد؛ رهبر که از نبی اکرم صلّیاللهعلیهوآله بالاتر نیست که در جنگ احد گفتند: بایستیم در شهر بجنگیم؛ اما جوانها گفتند نه، برویم بیرون بهتر است؛ ایشان هم قبول کرد که بیرون بروند. حالا که بیرون رفتند، معلوم میشود که چه کسی درست تشخیص داده است. بنابراین، رهبری هم این اجازه را میدهد که نتیجهی سیاستها مشخص شود.
3- نقد سیاستهای اشتباه
اگر از نظر رهبری، سیاستهای دولت اشتباه باشند، ایشان در حالی که اجازه میدهند کار در عمل جلو برود، اما در بیان نظر خودشان هم اهمال نمیکنند.
دولت یازدهم یک ایدههای خاص و نقدی به تیم قبلی داشت که «آنها درست مذاکره نمیکردند و ما یک پولیتیک جدیدی میزنیم و این مسألهی هستهای را حل میکنیم». رهبری هم این فرصت را به آنها داد تا ایدهی خود را اجرایی کنند؛ اما در عین حال که رهبری این اجازه را میدهد، نظرات خودشان را هم آشکارا در کنار این مساله بیان میکنند. برای چه بیان میکنند؟ برای این که افکار عمومی از خط رهبری مطلع باشند و بدانند که نظر رهبری این است، ولی اجازه داده است تا آن هم انجام بشود. ایشان در این زمینه فرمودند: «مدتها گفتم، من اعتماد ندارم، خوشبین نیستم به مذاکره؛ لکن میخواهند مذاکره کنند، بکنند[3].»
یعنی اگر ملاک، نظر من باشد، من اعتقاد دارم که فایدهای ندارد؛ اما من برای تشخیص شما اعتبار و ارزش قائلم؛ بنابراین، بروید و به تشخیصتان عمل کنید. در اینجا ایشان دارند نظر منتقدانهی خودشان را هم میگویند.
«من به شما عرض بکنم کاری که وزارتخارجهی ما و مسئولین دولتی ما شروع کردند، ادامه پیدا خواهد کرد؛ ایران آنچه را قرار گذاشته است و عهد کرده است نقض نخواهد کرد؛ البته مسئولین تلاش خودشان را بکنند، کار خودشان را بکنند؛ اما آمریکاییها با انقلاب اسلامی دشمنند، با جمهوری اسلامی دشمنند، با این پرچمی که شما مردم بلند کردید دشمنند و این دشمنی با این چیزها فرو نخواهد نشست؛ علاج مقابلهی با این دشمنی هم فقط یکچیز است و آن، تکیهی به اقتدار ملی و به توان داخلی ملی و مستحکم کردن هرچه بیشتر ساخت درونىِ کشور [است][4].»
«تا وقتی که ما چشممان به دست دیگران باشد، دنبال این باشیم که کدام مقدار از تحریمها کم شد، کدام مقدار چنین شد، فلان حرف را فلان مسئول آمریکایی گفت یا نگفت – تا وقتی دنبال این حرفها باشیم – به جایی نمیرسیم[5].»
«عدهای اینجور وانمود میکردند که اگر با آمریکاییها دور میز مذاکره بنشینیم بسیاری از مشکلات حل میشود، البته ما میدانستیم اینجور نیست؛ اما قضایای یک سال اخیر برای چندمین بار این واقعیت را اثبات کرد. … از این ارتباطات نه تنها فایدهای عاید نشد، بلکه لحن آمریکاییها تندتر و اهانتآمیزتر شد و توقعات طلبکارانهی بیشتری را در جلسات مذاکرات و در تریبونهای عمومی بیان کردند … در مجموع معلوم شد مذاکره برخلاف تصورات برخیها، به هیچ چیز کمک نمیکند[6].»
«آمریکاییها نه تنها دشمنیها را کم نکردند، بلکه تحریمها را هم افزایش دادند! البته میگویند این تحریمها، جدید نیست، اما در واقع جدید است و مذاکره در زمینهی تحریم هم، فایدهای نداشته است. … اما این، یک تجربهی ذیقیمت دیگر برای همه بود که متوجه شویم نشست و برخاست و حرف زدن با آمریکاییها، مطلقاً تأثیری در کم کردن دشمنی آنها ندارد و بدون فایده است[7].»
با توجه به موضعگیریهایی که از ایشان دیدیم، متوجه میشویم که از یک طرف، مقام معظم رهبری به طور کامل از اشخاص حمایت میکند و آن حمایت کاملاً درست است و مبنا دارد؛ اما معنایش این نیست که سیاستها را قبول دارد یا ندارد. در این بررسی دیدیم که این سیاستها را مقام معظم رهبری به هیچ عنوان قبول ندارد.
4- جلوگیری از خطاها
نکته دیگری که باید به آن توجه کرد آن است که در یک مواقع خاصی، رهبری ورود پیدا میکند و اجازهی ادامهی آن سیاست را نمیدهد. مقام معظم رهبری در برخی موارد هم ورود پیدا میکند و اجازهی ادامه کار را نمیدهد؛ اما این موارد همیشه اندک است و به سیاست برمیگردد، نه به یک تصمیم موردی. لازمهی چنین ورودی از سوی رهبری، دو نکته است و تا این دو نباشد ورود پیدا نمیکنند:
الف) مشخص شدن نتیجه نادرست آن سیاست
ب) آمادگی و حمایت افکار عمومی
این طور نیست که رهبری قدرت بلامنازع باشد. ایشان اولاً از خطاهای بسیاری که دیده میشود، در برخی ورود میکند؛ آن برخی هم اگر از جنس سیاست باشد، نه یک عمل موردی؛ آن هم یک سیاستی که بخش زیادی از دولتمردان از آن حمایت کنند.
در این گونه موارد، رهبری موقعی وارد عمل میشود که اجازه بدهد آن نظر به طور کامل جلو برود و ثمراتش روشن بشود. پس وقتی میگویند: «من با تمدید مذاکرات مخالف نیستم، به همان دلیل که با اصل مذاکرات مخالف نیستم»، این یک اصل است. رهبری اگر اجازه داد این سیاست جلو برود، صادقانه اجازه میدهد، تا جایی که زمان لازم برای تحقق آن سیاست ادامه پیدا کند که بعداً یک عده نگویند: «وسط کار جلو ما را گرفتید؛ درست است که اولش اجازه دادید، ولی وسط کار خرابش کردید». بنابراین، رهبری اجازه میدهد، آنقدری که افکار عمومی قانع بشوند که این زمان، زمان کافی بود برای اینکه این سیاست نتایج خودش را نشان بدهد.
از طرف دیگر، در جلوگیری از این نوع سیاستها، اگر افکار عمومی آماده نباشد، رهبری ورود نمیکنند و اگر ورود کنند، ورود پرهزینه خواهد بود. خب، افکار عمومی را چه کسی باید آماده کند؟ طبیعی است که چنین کاری خصوصاً بر عهدهی دانشجویان است؛ چراکه اینها هستند که چشم بینا و هشیار ملت بوده و وظیفهی روشنگری دارند.
آمادگی و حمایت افکار عمومی یک نمونهی تاریخی دارد. رهبری از سال 82 تا 84 دو سال به مسئولان وقت اجازه داد تا آنچه خواستند، عملی شود؛ ایشان فرمودند: «در همین قضیهی هستهای، آن وقتی که ما با اینها همراهی کردیم و عقبنشینی کردیم – البته برای ما تجربهای بود، اما این واقعیت است – اینها جلو آمدند؛ اینقدر جلو آمدند که من در همین حسینیه گفتم اگر بنا باشد که این روال از سوی آنها ادامه پیدا کند، من خودم وارد قضیه خواهم شد و وارد قضیه شدم؛ ناچار شدیم؛ اینها کار ما نیست[8].»
البته باید در اینجا به نتایج و شرایط زمانی سال 84 نیز توجه کرد و اگر نتیجهی انتخابات سال 84 چیز دیگری میبود، معلوم نبود، باز رهبری وارد بشوند یا خیر؛ و اگر وارد میشدند، معلوم نبود که هزینهاش چه باشد.
[1]بیانات در دیدار پنجاه هزار فرمانده بسیج سراسر کشور 29/08/1392
[2]بیانات در دیدار مردم آذربایجان 28/11/1392
[3]بیانات در دیدار دانشآموزان و دانشجویان 12/08/1392
[4]بیانات در دیدار مردم آذربایجان 28/11/1392
[5]بیانات در دیدار مردم آذربایجان 28/11/1392
[6]دیدار مسئولان وزارت خارجه و سفرا و رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور با رهبر انقلاب 22/05/1393
[7]دیدار مسئولان وزارت خارجه و سفرا و رؤسای نمایندگیهای جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور با رهبر انقلاب 22/05/1393
[8]بیانات در دیدار کارگزاران نظام 03/05/1391