عالم خلقت مجال مجادله حق و باطل است. کش مکشی که همه در تسلط مقام ربوبی خداوند است و از آن فرار نیست. در این میان سختیها و رنجها بر انسان میرود تا گوهر وجود او چنان زلال و ناب شود که زیبندهی مقام خلیفه اللهی باشد.در این میدان گسترده به وسعت تاریخ، اختیار است که میانداری میکند که خداوند در کتابش فرمود « اما شاکرا و اما کفورا ». سینه زمانه بارها به واسطه همین اختیار تنگ شده تا جایی که کَأَنَّما یَصَّعَّدُ فِی السَّماءِ و گاهی نیز چنان وسعت پیدا کرده که خون سرخ حسینعلیه السلام را جمیل خوانده و به شوق آمده است. در عرصه امتحان الهی حق خود را گرانبها تر از آن میداند که به آسانی خود را عرضه کند هر چند همه جا حضور دارد اما باطل در فروش مجانی خود دست از پا نمیشناسد هر چند از همه جا غائب باشد. حق وزین و با وقار است همان قدر که باطل هوچیگر و پر سر و صداست. هر دو ندا میدهند و میخوانند اما یک گوش هر دو ندا را نمیشنود. حق ثبات دارد و اول و آخر برنمیدارد اما باطل بی ثبات و ناآرام و متزلزل است خود را هر روز از شکلی به شکل دیگر در میآورد اما همان طور که همه در پناه حقاند باطل نیز مامنی جز آغوش حق ندارد و خود را به زینت او میآراید. آن اولین روزها خود را با بتانی جسیم چوبی و سنگی نشان میداد اما ابراهیم با عصایش آنها را شکست. لباس دیگری پوشید اینبار خود را سوار بر گوساله سامری نشان داد و … باطل با تمام نبودنش همچنان هست. حتی امروزی که دنیا را میتوان در قاب لپتاپها خلاصه کرد. شاید بپرسید که پس کجاست آن بت که گفتید و کجاست گوساله سامری!؟ در جوابت باید بگویم کجا نیست؟ آنقدر مملکت وجودمان را به خود آلوده که ظلمتش دیدنش را سخت کرده… امروز خود را خیلی زیباتر از گوساله طلایی سامری آراسته دلبری میکند چنان سرخ آب و سفید آب به چهره کشیده که ببینیش نمی شناسیش!
باطل چیزی جز جهل نیست اما عجب از زمانه که جهل خود را با علم عرضه میکند! جهلی در لباس فاخر علم! آنقدر این لباس را هم زیبا بر خود دوخته که گویی خیاط ازل هیچ کس را شان پوشیدن آن نداده جز حضرت جهل!
اما انقلاب اسلامی بارقهای از حقیقت در این دریای ظلمانی است که موجی از روی موج آن را پوشانده. انقلاب ما نوری است که وزیدن گرفته پس أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا خود را در معرض آن قرار دهید.
این سخنان حکایت من و شما و حتی او بود! نه داستانی تخیلی که تا اوج کره مریخ قد کشیده باشد. چه کنم امروز باور تخیل آسان تر از باور حقیقت شده…
گوش کنید گویی کسی میگوید:
حال که ما در دانشگاه امام صادق علیه السلام هستیم.این میدان ازلی و ابدی که گفتید کجاست؟ یک خیابان آنطرف تر از چهاراه قدس؟ یا بالاتر از خیابان علامه… آخر من این نزدیکیها را میشناسم نه بیشتر! … اینجاها هم که همچین میدانی ندیدم…
اما قسم به زمانه
والعصر زمانهشناسی است. والعصر از دیرباز به دنبال تلنگری بوده تا این کارزار را بشناسیم. انقلاب اسلامی را حقیقتا دریابیم تا سخن دین به گوشمان آشنا بیاید تا دریابیم که چرا در غیبت امام زمان عج به سر میبریم و انتظار یعنی چه؟ …حکومت اسلامی چرا و «تا ما هستیم مبارزه هست» چرا؟
عادات و مشهورات چشممان را خمار کرده و گوشمان را سنگین… دوره والعصر فریادی است برای بیداری… آخر دانشگاه امام صادق علیه السلام در حکم برج مراقبتی است که خواب در آن گران تمام میشود… این دانشگاه تنگه احد انقلاب اسلامی را در دست دارد… یعنی علوم انسانی… دوره والعصر فرصتی است برای اینکه توان نگهداری تنگه را پیدا کنیم…
محمدسعید عزیزی- مسئول واحد جهاد علمی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام