مذاکره کردن و مذاکره نکردن!
((چه سادهلوحى است که کسانى بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بىاعتقاد به اصول انسانى و حقوق بینالملل بنشینیم. امریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادى ندارند.))
و اما مسألهیى که این روزها در سطح جمعى از اهل فکر و اهل نظر در جریان است، مذاکره کردن و مذاکره نکردن است. (2) بعضى حرفى مىزنند، بعضى حرف دیگرى مىزنند. اینها چیزى مىنویسند، آنها چیز دیگرى مىنویسند. راجع به این موضوع، من باید جملهى کوتاهى را خیرخواهانه و دلسوزانه عرض بکنم. قبلاً به این نکته هم اشاره بکنم که من از اظهار نظر کسى که نظر سیاسى خودش را بیان بکند، نگرانى ندارم. مادامى که در اظهار نظرى، دروغ و تهمت و فتنه و فریب نباشد، مانعى ندارد. بله، اگر دروغ و افترا و فریب بود، ما بهعنوان مسؤول، نباید اجازه بدهیم یک نفر بیاید مردم را فریب بدهد، یا به آنها دروغ بگوید. اما آنجایى که دروغ و تهمت و فریب و اهانت به کسى نیست، چه مانعى دارد هر کسى نظرش را بگوید.
من مىخواهم به نویسندگان و صاحبنظران و قلمبهدستان و تریبونداران سفارش کنم که از حرف مخالف آشفته نشوند. چرا ما آشفته بشویم؟ ما منطق و استدلال داریم. حرف ما، نه فقط براى ملت خودمان، بلکه براى صدها میلیون مسلمان و غیرمسلمان در دنیا، قابل قبول است. چرا ما وقتى حرف منطقى داریم، از اینکه کسى حرفى بزند، آشفتگى و اضطراب نشان بدهیم؟ بله، هر حرفى را نباید بىجواب گذاشت. اگر خلاف هست، باید جواب داد؛ منتها از جادهى ادب نباید خارج شد.
و اما مذاکره.
· من معتقدم، آن کسانى که فکر مىکنند ما باید با رأس استکبار – یعنى امریکا – مذاکره کنیم،
o یا دچار سادهلوحى هستند،
o یا مرعوبند.
مرعوب شدن و مذاکره
من بارها این نکته را عرض کردهام که استکبار، بیش از اینکه نان قدرت و توانایى خودش را بخورد، نان هیبت و تشر خودش را مىخورد. اصلاً استکبار، با تشر و ابهت و شکلک درآوردن و ترساندن این و آن، زنده است.
الان امریکا طورى با ملتهاى جهان سوم – حتّى این اواخر، با ملتهاى ثروتمند و قوى – حرف مىزند که انگار اگر او نخواهد، اینها نمىتوانند نفس بکشند! اصلاً امروز امریکا، با شوروى و اروپا هم اینگونه حرف مىزند؛ با کشورهاى جهان سوم در آفریقا و آسیا که بهجاى خود. سردمداران این کشورها هم متأسفانه باور مىکنند؛ در حالى که اگر ده کشور از کشورهاى فقیر دنیا – نمىگویم همهى کشورها، یا کشورهاى پولدار – بیایند با هم متحد بشوند و تصمیم بگیرند که از امریکا نترسند، با او کارى نداشته باشند، به امریکا باج هم ندهند، اجازه ندهند که او از آنها استفادهى سوقالجیشى و نظامى و اقتصادى بکند؛ نه فقط امریکا، بلکه جناح مستکبر دنیا را مىتوانند وادار به عقبنشینى کنند.
دلیل واضح این امر، آن است که هرجا در کشورهاى فقیر، انقلابى پدیدار شد و دولتى سر کار آمد که نخواست به امریکا باج بدهد، امریکا تمام نیرویش را براى اینکه آن دولت را شکست بدهد و از بین ببرد و یک دولت طرفدار خودش بیاورد، متمرکز کرد. چرا؟ چون مىترسند و مىدانند که با یک دولت انقلابى – ولو در امریکاى لاتین و یا در انتهاى افریقا – نمىتوانند منافعشان را تأمین کنند و آن کارى را که مىخواهند، انجام بدهند.
در نیکاراگوئه، دولتى سر کار آمده بود. این کشور، با آنکه کشور بسیار فقیر و کوچک و داراى جمعیت کم و منابع مالى خیلى ضعیفى است، در عین حال، امریکا آنقدر پول به ضد انقلابیون آنها داد و از اطراف و اکناف فشار آورد که مجبورشان کرد از صحنهى حکومت کنار بروند. آن بیچارهها هم، پایههاى مردمى و ایمانیشان آنقدر محکم نبود، قدرت فشار هم نداشتند، از اول هم خودشان را متکى به جاى دیگرى بار آورده بودند. بنابراین، نتوانستند و کنار رفتند.
اگر امریکا از دولتهاى انقلابى واهمه ندارد و مقاومت آنها براى او، یک مقاومت غیرقابل نفوذ نیست، چرا مىخواهد آنها را واژگون کند؟! اگر احتیاج ندارد، چنانچه فلان جا، یک حکومت انقلابى سر کار مىآید، امریکا بگوید ما با تو قطع رابطه مىکنیم و به تو کمک هم نمىکنیم. چرا براى اینکه او را از بین ببرند، توطئه مىکنند؟ براى خاطر اینکه مىدانند اگر او سر کار باشد، اینها دیگر نمىتوانند منافعشان را تأمین کنند و در آنجا زور بگویند. پس، حتّى یک دولت انقلابى هم مىتواند به اندازهى شعاع خودش، امریکا را عقب بزند، یا متوقف کند. اینها، آنطور که وانمود مىکنند، غیرقابل شکست نیستند.
دلیل واضح دیگر بر اینکه امریکا، آنطورى که ادعا مىکند، قدرت ندارد و هیبت او – هیبتى که آدمهاى ضعیف را مىترساند – خیلى بیش از قدرت واقعى است، این است که خیلى جاها مىخواهند اعمال قدرت و زور کنند، اما قادر نیستند. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه آنجایى که مىتوانستند، کردند و آن، پاناماست. اگر امریکا مىتوانست آن کارى را که در پاناما کرد، (3)در کشورهاى انقلابى دیگر، در همان کوبایى که آنقدر از آن ناراحت و شکار است، بکند، انجام مىداد؛ پس نمىتواند. اگر مىتوانست این کار را در کشورهاى دیگرى که در آن منطقه و یا در مناطق دیگر هستند و با سیاست امریکا مخالفند، انجام بدهد، انجام مىداد؛ به دلیل اینکه در پاناما انجام داد.
اینها که به فکر مسایل انسانى نیستند. دولت امریکا که به فکر قوانین بینالمللى نیست. اینها که به حقوق ملتها احترام نمىگذارند. یک وقت بتوانند، وارد کشورى مىشوند و بدون اعتنا به حقوق آن ملت، حکومت و دولتش را از بین مىبرند. آن فرد را هم برداشتند بردند و در کشور خودشان، زندانى کردند. هرجا بتوانند، همین کار را مىکنند. آنجایى که نمىکنند، نمىتوانند. این، واقعیت قدرتشان است.
نمونهى واضحش، خود کشور انقلابى ماست. خواستند حملهى نظامى کنند، ولى نتوانستند. قضیهى طبس یادتان است؟ پس آمدند، اما نتوانستند. اگر مىتوانستند، ده بار دیگر هم مىآمدند؛ نتوانستند که نیامدند، قدرتش را نداشتند، مىدانستند که شکست مىخورند. آن وقتى که خیال مىکردند مىتوانند، ملاحظه نکردند که این، خلاف حقوق ملت ایران و برخلاف قراردادها و عرف بینالمللى است که انسان از آن طرف دنیا، به این طرف بیاید و هلیکوپتر و هواپیما وارد مرزهاى کشورى بکند. آن نادان اسبق، (4)خیال مىکرد که مىتواند؛ به همینخاطر آمد، بعد دید نمىتواند و شکست خورد. اگر مىتوانست، باز هم مىآمد؛ ولى نتوانست. شکى نیست که در این یازده سال، امریکا اگر مىتوانست نظام جمهورى اسلامى را از بین ببرد، مىبرد؛ ولى نتوانست. این، معناى آن حرفى است که امام فرمودند و با همان تعبیرِ امام درست است که: «امریکا، هیچ غلطى نمىتواند بکند».
این، از آن طرف قضیه. از طرف مثبت هم، مرعوب شدن از تواناییها و اقتدارات امریکا، چیز بسیار غلطى است. خیلى از کشورها هستند که وابستهى به امریکا و مراود با او هستند؛ سران آنها، دوستان امریکا هستند و در آن کشورها، اجازهى کمترین اهانتى به امریکا داده نمىشود. امریکا، براى آن کشورها چه کار کرد؟ کدام مشکلِ آنها را برطرف کرد؟ کدام نقطهى کور زندگى آنها را باز نمود؟ کدام ثروت را روى سرشان ریخت؟ کدام خیر را به طرف آنها سرازیر کرد؟ چرا نسبت به اقتدارات امریکا مرعوب مىشوید؟ بهعکس، آن کشورهایى که درِ خانه را به روى این دزد خائن باز گذاشتند، وارد شد و هرچه بود، برد. اگر اعتبارى داد، براى این داد که با آن اعتبار، به بازارهاى خود او بروند و دولاّ پهنا قیمت را حساب کنند، جنس بخرند، تا کارخانههایش بچرخد. اگر وام داد، براى این داد که با آن وام بروند محصولات خودش یا همپیمانانش را بخرند. اگر سلاح داد، براى این داد که از دشمنان او – نه دشمنان خودشان – با این سلاح دفاع کنند. نمونهاش، رژیم گذشتهى ماست.
اینطور نیست که اگر امریکا با کشورى بد بود، آن کشور دیگر نتواند در دنیا نفس بکشد، و اگر خوب بود، آن کشور دیگر خیالش آسوده باشد. خود امریکاییها، اینگونه تبلیغ و وانمود مىکنند که اگر کشورى با آنها بد باشد، تمام راهها به روى او بسته خواهد بود. نه، اینطور نیست. یازده سال است که شعار «مرگ بر امریکا» از دهان مردممان نیفتاده، راهها هم روى ما بسته نبوده است. اگر ما تلاش و همت کردیم، توانستیم راه خودمان را باز کنیم. مگر دنیا متعلق به امریکاست؟! این زورگویان قلدرِ متکبرِ فاسد که ادعاى مالکیت دنیا را مىکنند، چه کسانى هستند؟ غلط مىکنند. اگر اینها با کسى دوست بودند، خیرات و برکات بر سر آن ملت نازل نخواهد شد. اینها با مردمى که دوست هستند، مایهى بدبختى و روسیاهى آن ملت مىشوند.
ساده لوحی ومذاکره
این، توضیح مسألهى مرعوب شدن بود،
و اما مسألهى سادهلوحى و مذاکره. مذاکره، یعنى چه؟ صرف اینکه شما بروید با امریکا بنشینید حرف بزنید و مذاکره کنید، مشکلات حل مىشود؟ اینطورى که نیست. مذاکره در عرف سیاسى، یعنى معامله. مذاکره با امریکا، یعنى معامله با امریکا. معامله، یعنى داد و ستد؛ یعنى چیزى بگیر، چیزى بده. تو از انقلاب اسلامى، به امریکا چه مىخواهى بدهى، تا چیزى از او بگیرى؟ آن چیزى که شما مىخواهید به امریکا بدهید، تا در مقابل از او چیزى بگیرید، چیست؟ ما چه مىتوانیم به امریکا بدهیم؟ او از ما چه مىخواهد؟ آیا مىدانید که او چه مىخواهد؟ «و ما نقموا منهم الّا ان یؤمنوا باللَّه العزیز الحمید»(5). واللَّه که امریکا از هیچچیز ملت ایران، به قدر مسلمان بودن و پایبند بودن به اسلام ناب محمّدى، ناراحت نیست. او مىخواهد شما از این پایبندیتان دست بردارید. او مىخواهد شما این گردنِ برافراشته و سرافراز را نداشته باشید؛ حاضرید؟
مىگویند بیایید با گروگانها معامله کنید.(6)این هم سادهلوحى است. ما البته از اول اعلام کردیم که مایلیم به قدرى که قدرت داریم، کمک کنیم که گروگانها آزاد بشوند. ما که مالک گروگانگیران نیستیم. آنها مردمان مستضعف مظلومى هستند که روى انگیزههاى گوناگونى، گروگانها را در اختیار دارند. تا آنجایى که از لحاظ اصول ما، اشکالى نداشته باشد و حرف ما بُرندگى داشته باشد، حرفى نداریم کمک کنیم؛ اما نه براى خاطر امریکا، بلکه براى خاطر تکلیف، براى خاطر انسانیت و براى خاطر اصول. این، اصول ماست؛ امریکا کیست؟ آیا ما براى خاطر امریکا این کار را مىکنیم؟ حالا فرض کنیم که یک نفر آمد، براى خاطر امریکا این کار را کرد؛ امریکا چه پاسخى خواهد داد؟
در تلکسهاى همین دیروز و پریروز خواندیم که از آن طرف، بوش از سوریه، بهخاطر کمکش به آزادى گروگانها تشکر کرده است، و از آن طرف هم دولت امریکا به سوریه اخطار کرده، یا به تعبیر آنها هشدار داده که شما خیال نکنید صرف آزادى این گروگانها، براى عادى شدن روابط شما با امریکا کافى است؛ باید در سیاستهایتان تجدید نظر کنید! آنوقت اسم برده که در سیاستهاى مربوط به جنگ اعراب و اسرائیل تجدیدنظر کنید؛ یعنى وارد پیمان کمپ دیوید بشوید!
خاک بر سر آن ملت و دولتى که زیر بار اینطور تحمیلهاى امریکا برود. توقعات امریکا نسبت به کسانى که در آنها اندکى ضعف احساس مىکند، اینگونه است. صریحاً مىگوید که باید در سیاستهایتان – سیاستهاى جنگ اعراب و اسرائیل – تجدید نظر کنید! چه سادهلوحى است که کسانى بگویند برویم پشت میز مذاکره با یک دستگاه متکبر و بىاعتقاد به اصول انسانى و حقوق بینالملل بنشینیم. امریکاییها، به اصول و حقوق بینالملل، اعتقادى ندارند.
سابقه دولت آمریکا
دولت امریکا، همان دولتى است که افسر جنایتکارش دستور تیر داد، موشک شلیک کردند، هواپیماى مسافربرىِ چند صد نفره را در دریا ساقط نمودند و مرد و زن و کوچک و بزرگ را نابود کردند و دولت امریکا این افسر را محاکمه نکرد و شنیدم که رئیسجمهور فعلى امریکا، (7) به آن افسر مدال لیاقت داده است! اینها، اینطور هستند. شما چه مىگویید؟ مگر اینها به حقوق بینالملل معتقدند؟ مگر اینها به حقوق انسانها معتقدند؟ نخیر. من با مذاکرهى با امریکا مخالفم و دولت جمهورى اسلامى، بدون اجازهى من امکان ندارد چنین کارى را بکند و خودشان هم قاعدتاً با چنین کارى موافق نیستند.
دیپلماسی فعال
بعضى مىگویند، دیپلماسى فعال. بله، ما معتقد به دیپلماسى فعال هستیم. ما معتقدیم که وزارت خارجهى ما باید در سطح جهان – منهاى همین چند موردى که استثنا کردیم – مشغول فعالیت باشد. البته بارها گفتهایم که عزت و حکمت و مصلحت را رعایت کنند. بروند با همهى دولتها، سیستمهاى مختلف، عقاید مختلف، روشهاى گوناگون، ارتباطات داشته باشند؛ مانعى ندارد، لیکن منطقهى ممنوعهیى وجود دارد که از آن نباید تجاوز کنند.
اروپا، یک نمونه است. حضرت امام(رضواناللَّهتعالىعلیه)، اجازه فرموده بودند که با دولتهاى اروپایى، ارتباط برقرار باشد و وزارت خارجهى ما فعالیت فراوانى هم داشت. حالا من سؤال مىکنم، واقعاً با وجود اینکه ما با بسیارى از دولتهاى اروپاى غربى، روابط دوستانه و داد و ستد داشتیم و در وضعیت قطع رابطه نبودیم، آیا آنها همانطورى که توقع مىرفت با جمهورى اسلامى برخورد کنند، برخورد کردند؟ نه، تازه آنها از امریکا ضعیفترند. این واقعیت را در قضایاى مختلف دیدیم. آنها، آن باطن مخالف خودشان با جمهورى اسلامى و با اسلام را نشان دادند. مسأله، مسألهى اسلام است.
براى اینکه دنیا روى شما حساب کند، شما باید خودتان را قوى کنید. براى اینکه دنیا مجبور بشود عزت و کرامت شما ملت ایران را نگه بدارد، باید به خودتان متکى بشوید و نیروهاى ذاتى خودتان – نیروى علم، نیروى اقتصادى، نیروى کار و قدرت دفاع نظامى – را شکوفا کنید. اگر ملتى قوى و یکپارچه شد، اگر ملتى به خدا متکى بود و از شیطانها نترسید، آن ملت، حتّى دشمنانش را وادار خواهد کرد که براى او احترام قایل بشوند؛ همچنانکه امروز بحمداللَّه، علىرغم همهى چرندهایى که گاهى رسانههاى وابسته به استکبار، دربارهى ملت ایران و نظام اسلامى مىگویند، همهى ملتهایى که ایران و ملت ما را مىشناسند، براى شما ملت ایران احترام قایلند. این را ما از نزدیک دیدهایم.
ملت ایران، بهخاطر اتکاى به نفس، حتّى در مقابل چشم دشمنانش عظمتى دارد. اتکاى به نفستان را حفظ کنید، از دشمن نترسید، مرعوب هیاهوى مجنونانهى امریکا نشوید، وحدت خودتان را حفظ کنید – بخصوص روى حفظ این وحدت، تأکید مىکنم – و پشت سر دولتتان باشید. اگر کسى تبلیغات دشمنان را گوش کرده باشد، خواهد دید که امروز بیشترین تکیهى آنها، روى همین دو نکته است: اختلاف و مسایل اقتصادى. دایماً مىگویند اختلاف هست، که اگر کسى گوش کرد، ولو اختلافى هم نمىبیند، بگوید لابد چیزى هست که اینها مىگویند! از آن طرف هم، مرتب القا مىکنند که وضع مالى ایران، عقبمانده و چنین و چنان است؛ در حالى که این، خلاف واقع است. البته ما الان مشکلاتى داریم که در حال پیشرفت به سمت حل آنها هستیم. هشت سال جنگ، مگر شوخى است؟
من چند سال قبل از این، به مناسبتى در یک صحبت تلویزیونى گفتم که بعد از دوران جنگ (در سالهاى 1320) – که من خیلى کوچک بودم، اما اجمالاً یادم مىآید – با اینکه آنوقت در ایران جنگ نبود، بلکه در دنیا جنگ بود و به ایران ربطى نداشت، اما باد جنگ که به ایران خورده بود، تا مدتها نان گندم پیدا نمىشد! ما در خانهى خودمان، نان جو مىخوردیم؛ نان گندم پیدا نمىشد که مردم بخورند. مردم، در شدیدترین وضع زندگى مىکردند. قند و شکر پیدا نمىشد که مردم بتوانند چایى خود را با آن بخورند.
امروز، بحمداللَّه ما هشت سال جنگ را تحمل کردیم و آنطور مشکلاتى را نداریم. این، بهخاطر آن است که ملت پشت سر دولت است؛ به خاطر آن است که ملت بیدار است؛ بهخاطر آن است که مسؤولان کشور، دلسوز و علاقهمندند. با همین طریق، پیش بروید. به فضل پروردگار و به اتکاى نیروى مخلصان این جامعه، مشکلات برطرف خواهد شد و چشم دشمنان، کور خواهد گردید. ما هیچ احتیاجى نداریم که دشمنان سوگندخوردهى ما – مثل امریکا – براى ما دل بسوزانند و ما هیچ به دنبال مذاکره و رابطهى با آنها نیستیم.
والسّلام علیکم و رحمهاللَّه و برکاته
1بقره: 143
2) اشاره به بازتابها و پیامدهاى مقالهى آقاى عطاءاللَّه مهاجرانى تحت عنوان «مذاکرهى مستقیم» در روزنامهى اطلاعات (6/02/1369).
3) اشاره به حملهى نظامى امریکا به پاناما در سال 1367 است که در این یورش، تفنگداران امریکایى با اشغال پاناما و یورش به محل استقرار ژنرال «آنتونیو نوریگا» رئیس ستاد نیروهاى مسلح، وى را دستگیر و به امریکا بردند.
4) جیمى کارتر
5) بروج: 8
6) اشاره به قضیهى گروگانگیرى اتباع غربى در لبنان طى سالهاى 1985 تا 1991.
7) جورج بوش