این روزها از هر کوچه و خیابانی که می گذریم رنگی از محرم و امام حسین در آن چشم را می نوازد. برخی کاملا رنگ عزای اباعبدالله گرفته اند و برخی دیگر نشانه ای هر چند کوچک از عزا دارند. در محرم دروازه ها باز است. کمتر کسی است که در خانه ی اهل بیت وارد نشود و بر کشتی نجات سوار نگردد و بهره ای به اندازه ظرف وجودی خودش از این خاندان برنگیرد. به راستی راز و رمز این جوش و خروش عظیم، آن هم در این گستره ی وسیع چیست؟ این شجره ی طیبه از کدام سرچشمه آب حیات می نوشد که چنین بارور گشته است؟ گویی این خون حسین است که خفته ها را بیدار می کند.
اقامه ی عزای حسین، و ذکر و یاد شهادت او نه از سال ۶۱ هجری، بلکه از ابتدای خلقت مایه ی حرکت و رشد انسان بوده است. پیامبران و امامان و اولیای خدا، چه قبل از شهادت او و چه بعد از آن، بر این مصیبت عظمی گریسته اند و از این گریه بهره ها جسته اند. در طول تاریخ همین قطرات اشک بوده که سیلاب ها ساخته و سدّ مستکبرین را در هم شکسته و پایه های کاخ ظلم آنان را از جای برکنده است. طاغوت پهلوی را نیز همین یا حسین یا حسین ها از به خاک مذلت نشاند.
شرط ادامه ی انقلاب اسلامی نیز همین کربلایی ماندن است. هیآت مذهبی همواره محفلی بوده است برای زنده نگه داشتن یاد حسین و یارانش؛ اما آن چه امروز بیش از همه باید مورد توجه باشد، آن است که عدهای سنگر هیات را که قرن ها، اسلام ناب محمدی را زنده نگه داشته است هدف قرار دادهاند و امان از زمانی که سنگر مبارزه با ظلم و استکبار، منبر تبلیغ اسلام امریکایی شود. طرفداران اسلام امریکایی، حسین را محصور در سال ۶۱ می کنند و بس. همان حسینی که تاریخ از جوشش خون او در حرکت است، برایشان تنها مایه ی گریه و عزاداری است. برای حسین می گریند اما به یزیدهای زمان کاری ندارند. فریاد «هیهات منا الذلۀ» را برای هم نقل می کنند اما «مرگ بر آمریکا» نمی گویند. بماند که اخیرا اعجوبه هایی پیدا شده اند و از عاشورا و کربلا درس مذاکره و کوتاه آمدن در برابر مستکبرین را می گیرند.
حضرت روح الله معنای «کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا» را در عمق جان ما قرار داد. همو بود که می گفت «تا شرک و کفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستیم.» او بود که ما را «حیات عاشورایی» بخشید، چرا که در رگ هایش خون حسین جاری بود.
اگر حسین چنین است و اقامه ی عزای او چنان می کند، پس ناچار باید به این سوال پاسخ گفت که نسبت «هیأت» ما با «حیات عاشورایی» چیست؟ از هیأت ما کدام مظلوم یاری گشته و با کدام ظالم مبارزه شده است؟ «هیأت» ما به کدام نیاز انقلاب پاسخ گفته است؟ آیا اگر یک هفته یا یک ماه یا یک سال هیأت ما تعطیل شود اتفاقی برای انقلاب اسلامی می افتد؟ آیا خطری برای دشمنان داریم؟ و هزار سوال از این سنخ می توان پرسید و باید پرسید تا به نقطه مطلوب برسیم. تا جایی که هیأت ما آن قدر بدرخشد که خواب را از چشم دشمنان بگیرد و تا خاموشش نکنند آرام نگیرند. به راستی چه قدر تا این هدف فاصله داریم؟
مسأله «حیات عاشورایی» آن است که نقش هیات را در عرصه زندگی پیدا کنیم، نقشی که با توجه و مساله شناسی مناسب به خوبی رخ خواهد داد. اگر شناخت ما از حسین علیه السلام به شناختی حقیقی تبدیل شود آنگاه تنها او را در روضههای میان هیات یاد نمی کنیم بلکه هر لحظه از زندکی ما نوری از معرفت و حرکت در راه او خواهد بود