با توجه به معنی و مفهوم اقتصاد مقاومتی، چگونه میتوان رابطهی فرهنگ و این اقتصاد را بررسی و تبیین کرد؟
اقتصاد مقاومتی در رویارویی و تقابل با اقتصاد وابسته قرار میگیرد. اقتصاد مقاومتی نمیپذیرد که صرفاً مصرفکننده باشد، منفعل نیست و در مقابل اهداف اقتصاد سلطه ایستادگی میکند. این اقتصاد با رویکرد فعال و مقاومت در مقابل تعاریف، ساختارها و محصولات اقتصاد سلطه، سعی در تغییر ساختارهای اقتصادی موجود و بومیسازی آن بر اساس جهانبینی و اهداف خود دارد.
هر جامعهای سه رکن اساسی دارد؛ فرهنگ، سیاست و اقتصاد. این سه رکن، متقوم هم هستند و از بین آنها، فرهنگ نقش مهمتری دارد. بنابراین اقتصاد در تبعیت از فرهنگ عمل میکند. اساساً اقتصاد، ارزشها و جهت خود را از فرهنگ متبوع خود میگیرد. بنابراین تا فرهنگ مقاومتی نباشد، اقتصاد هم مقاومتی نخواهد شد. پس این دو با هم یک رابطهی طولی دارند.
الگوی مناسب برای این رابطه چگونه است؟
بهترین الگو برای ایجاد رابطهی فرهنگ و اقتصاد مقاومتی، الگوبرداری از فرهنگ بسیج و دفاع هشتسالهی ما در برابر همهی دنیا است. در جنگ تحمیلی با تکیه بر فرهنگ عاشورا، بزرگترین جبههی مقاومت در مقیاس عمومی و در تمامی سطوح جامعه شکل گرفت. به تبع این فرهنگ مقاومتی، سیاست مقاومتی، جنگ مقاومتی و اقتصاد مقاومتی جدیدی در دنیا مطرح شد. عامل اصلی این مقاومت گسترده هم نه ملیت بود و نه نژاد و قومیت و نه چندان آب و خاک، بلکه «مذهب و باورهای اعتقادی» عامل اصلی آن بود. این عامل هم بر دو رکن اساسی استوار بود؛ رکن اول «عاشورا و شهادت» و رکن دوم «انتظار و ظهور منجی مصلح».
بنابراین الگوی بسیج مقاومت در ایجاد اقتصاد مقاومتی هم میتواند کارساز و کارآمد باشد. یعنی با هدایت انگیزههای معنوی مردم مسلمان و انقلابی میتوان یک جبههی مقاومت اقتصادی در مقابل هجوم و تهدیدات اقتصادی نظام استکباری ایجاد کرد که این جبهه حتی میتواند به ایجاد موازنه با قدرت اقتصادی استکباری اقدام کند.
از نظر شما پیششرطها و پیشنیازهای فرهنگی برای تحقق و دستیابی ملت ما به اقتصاد مقاومتی چیست؟
مادامی که خاستگاه «فرهنگ اقتصاد» بر پایهی مفاهیمی همچون «سودمحوری»، «سرمایهسالاری» و «تکاثرگرایی» باشد و کارشناسان و مدیران اقتصاد به این دسته از معادلات وفادار باشند، اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی مورد نظر نظام اسلامی تحقق پیدا نخواهد کرد. به عبارت دیگر، هرگاه مفاهیم، تعاریف، سیاستها، قوانین، ساختارها، ضوابط و مدیریت اقتصادی، حول محور «اقتصاد سرمایهداری» تعریف شود، نمیتوان از تولید ثروت بر پایهی جهاد و مقاومت و اخلاص و ایثار سخن گفت. پس میتوان نتیجه گرفت که کیفیت و نوع فرهنگ حاکم بر اقتصاد میتواند پذیرای مفهوم ارزشی جهاد و مقاومت باشد یا نباشد.
اعلام جهاد اقتصادی از جانب رهبر معظم انقلاب در سرآغاز سال 1390 بیانگر این واقعیت است که با پیروی از الگوهای متداول اقتصادی دنیا نمیتوانیم به اقتصادی صیانتزا، عدالتآفرین و مقتدر برسیم. از پیشنیازهای فرهنگی برای دستیابی به اقتصاد مقاومتی، یکی این است که استراتژی اقتصادی را حول محور استراتژی «جنگ فرهنگی» بازتعریف کنیم. در این صورت، عرصهی اقتصادی هماهنگ با عرصهی فرهنگ عمل خواهد کرد. اگر مسئولان و مردم ما جنگ اقتصادی دشمن را به طور صحیح درک نکرده باشند و اگر اقتصاد مقاومتی و جهاد اقتصادی صرفاً معطوف به رشد مادی و رفاه و بالا رفتن قدرت مادی همچون کشورهای ژاپن و چین فرض شود، مفهوم جهاد و اقتصاد مقاومتی از معنی و محتوای اصلی خود تهی خواهد شد. در این صورت، جهاد و اقتصاد مقاومتی در معنایی به کار خواهد رفت که بیشتر شبیه یک مسابقه است تا جنگ و مقاومت. در جهاد و مقاومت، فرض یورش و هجوم دشمن، حتمی است. در آن صحنه، جبههی حق و باطل در حال تقابل هستند و تنها در صورت درک چنین مسالهای است که میتوان از همهی آحاد، اصناف و اقشار انتظار داشت که در عرصهی اقتصاد تا مرز شهادت مجاهده کنند و تولید و توزیع و مصرف جامعه را در جهت برتری جبههی حق بر باطل به حرکت درآورند.
این پیشنیازهای فرهنگی که اشاره کردید چگونه باید محقق بشوند؟
تحقق پیشنیازهای فرهنگی را باید در سه سطح بنیادی، تخصصی و عمومی دنبال کرد؛ در سطح بنیادی که نیاز به استخراج فقه نظام اقتصادی و نظامسازی مبتنی بر آن توسط فقها و کارشناسان فقه ما دارد، در سطح تخصصی که نیاز به بازنگری در مفاهیم، تعاریف، سیاستها، قوانین و ضوابط اقتصادی موجود کشور و نظریهپردازی و الگوپردازی بر اساس مفاهیم و تعاریف جدید و هماهنگ با نگاه ارزشمحور دارد، و بالأخره در سطح عمومی که نیازمند آموزش و ظرفیتسازی و فرهنگسازی در سطح کارشناسان و کارگزاران نظام اسلامی و مردم است.
منابعی که ما با تکیه بر آن میتوانیم این پیشنیازها را محقق کنیم چیست؟
عرصهی این منابع متفاوت و گوناگون است. در عرصهی مفهومی، قانون اساسی و اسناد بالادستی نظام همچون سند چشمانداز 20ساله، سیاستهای کلی نظام، نقشهی مهندسی فرهنگی کشور، نقشهی جامع علمی کشور و سند تحول بنیادین آموزش و پرورش و دهها سند در حال تدوین که منبع معتبر و راهبردی محسوب میشوند قرار دارند. به لحاظ ساختاری هم بخش اقتصاد کشور به ستادی فرهنگی ذیل شورای عالی انقلاب فرهنگی نیاز مبرم دارد.
استفاده از ظرفیت و توان علمی حوزههای علمیه و پژوهشگاههای وابسته به حوزه و دانشگاهها و پژوهشگاههای مرتبط بهعنوان عقبهی فکری، استفاده از شورای عالی انقلاب فرهنگی بهعنوان قرارگاه اصلی فرهنگی و ستاد هماهنگی بین حوزهها و دانشگاهها با قوای سهگانه بهعنوان واحدهای عملیاتی، و همچنین استفاده از نیروهای نخبهی جوان و مؤمن که در حال حاضر به صورت ناشناخته در جامعه معطل ماندهاند از مهمترین منابعی است که باید برای فراهم آوردن پیشنیازهای فرهنگی اقتصاد مقاومتی مورد توجه قرار بگیرند.
بنابراین منابع مفهومی، ساختاری و انسانی، اصلیترین منابع لازم برای ما هستند.
باتوجه به تأثیرپذیری اقتصاد مقاومتی از مؤلفههای فرهنگی، نقش و تأثیر جداگانهی «فرهنگِ سیاست»، «فرهنگِ اجتماع» و «فرهنگِ اقتصاد» در اقتصاد مقاومتی چگونه است؟
فرهنگِ سیاست به مجموعهی باورها، ارزشها، رفتارها و نمادها در حوزهی قدرت و گرایشهای هر جامعه اطلاق میشود. فرهنگ سیاست بیانگر جهتگیری دولتها و ملتها است. هرگونه تغییر و اتخاذ مواضع در فرهنگ سیاست، تأثیر مستقیم بر اقتصاد مقاومتی کشور دارد. اینکه سمت و سوی جامعهای به طرف حق باشد یا باطل، تأثیری بهسزا بر جهتگیری اقتصادی آن جامعه و نظام خواهد داشت. بنابراین با توجه به فرهنگ سیاست نظام اسلامی کشورمان که مبتنی بر استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی است، اقتصاد ما هم نباید وابسته باشد. لذا وجود یک اقتصاد مستقل و مقاوم در مقابل نفوذ بیگانگان و متکی بر عدالت و پیشرفت الزامی است.
فرهنگِ اقتصاد نیز همچون فرهنگ سیاست به مجموعهی باورها، ارزشها و رفتارها و نمادها در حوزهی ثروت اطلاق میشود که با تغییر یا تحول آن، اقتصاد مقاومتی نیز دچار تغییر و تحول خواهد شد. پس هر گونه تحول مثبت یا منفی در فرهنگ سیاست (قدرت)، فرهنگ اقتصاد (ثروت) و فرهنگ اجتماع (هنجارها و رفتارها) مستقیماً بر اقتصاد مقاومتی تأثیر دارد. براین اساس اقتصاد مقاومتی تابعی از فرهنگ سیاست، فرهنگ اجتماع و فرهنگ اقتصاد است. البته سهم تأثیر فرهنگ سیاست در رتبهی اول، فرهنگ اجتماع در رتبهی بعدی و فرهنگ اقتصاد در رتبهی آخر است.
از دیدگاه شما رابطه و نسبت بین «فرهنگِ اقتصاد» و «اقتصادِ فرهنگ» چگونه است؟
باید بگویم که یکی از محورهای مهم در عرصهی اقتصاد اسلامی، اقتصادِ فرهنگ است که شامل همهی منابع انسانی، مالی، تجهیزات، سختافزار، فضا و امکانات میشود. اقتصاد بخش فرهنگ نقش مؤثری در پیشرفت فرهنگ اسلامی در سطوح مختلف جامعه دارد. اگر اقتصاد فرهنگ مبتنی بر فرهنگ اقتصادی منبعث از اسلام نباشد، نهتنها موجب پیشرفت جامعهی اسلامی نخواهد شد، بلکه به عنوان یک اهرم بازدارنده و مخرب هم عمل خواهد کرد و مانع پیشرفت فرهنگ اسلامی در تمامی ابعاد خواهد بود. پس اگر فرهنگ اسلامی را پایه و اساس شکلگیری تمامی پدیدهها و از جمله نظام اقتصادی بدانیم، آنگاه درخواهیم یافت که اقتصاد فرهنگ تابعی از فرهنگ اقتصاد است که امروزه از آن به عنوان مکتب اقتصادی یاد میکنند.
پس اقتصاد مقاومتی یکی از ارکان «مکتب اقتصاد اسلامی» به حساب میآید که دیگر ارکان آن شامل «عدالت اقتصادی»، «تدبیر معیشت» و «عقلانیت اقتصادی»، الگوی تولید، توزیع و مصرف اقتصادی است. ارکان مذکور را در اصطلاح «فرهنگ اقتصاد» مینامند. حال اگر اقتصاد خالی از این ارکان باشد، دیگر نمیتوان آن را اقتصاد اسلامی نامید. پس اسلامیت اقتصاد متقوم به وجود معنویت، عدالت و عقلانیت برخاسته از فرهنگ اسلامی در همهی عرصههای تولید، توزیع و مصرف ثروت است. فرهنگی مبتنی بر معنویت و عدالت و عقلانیت دینی، فرهنگی مقاوم و سالم و مقتدر هم خواهد بود. آنگاه حضور و جریان این فرهنگ در دیگر ابعاد جامعه و از جمله حضور فرهنگ در نظام سیاسی، حضور فرهنگ در نظام فرهنگی و حضور فرهنگ در نظام اقتصادی موجب سلامت نظامات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی خواهد شد.
پس در مرحلهی نخست و به وسیلهی فرهنگ دینی باید تمامی نظامات جامعه را مهندسی کرد. در مرحلهی دوم وقتی که این نظامات شکل گرفت، یعنی هرگاه نظام اقتصادی بر پایهی فرهنگ دینی تعریف و مهندسی شد، آنگاه اقتصاد سیاست و اقتصاد فرهنگ و اقتصاد در حوزهی اقتصاد نیز پاک و تعالیبخش و مقاوم و بالنده خواهد بود و میتواند در خدمت اهداف بلند و تعالیبخش و انسانساز اسلام باشد.
گفتگو از khamenei.ir