بسم اللّه الرحمن الرحیم
مدرس: دکتر استاد سلیمان حشمت
منش جهادگران بهتر از هر امر دیگری راه جهان کنونی را نشان می دهد. تناقضاتی که عصر جدید یعنی مدرنیته با آن مواجه و این تناقضات و تعارضات در این یک سال اخیر گریبان گیر مدعیان دفاع از این دورهٔ تاریخی که تعین پیدا کرده است در منورالفکری قرن ۱۸ ام و روشنفکری قرن ۱۹ ام. این تعارضات و تناقضات را نشان می دهد و به تعبیر امروزیان، تعبیر رایج امروزه، اون ادعاها را به چالش می کشد.
بحث ما در مورد حکمت اُنسی است و آنچه قرین هست با تعبیری که مرحوم سید احمد فردید به کار می برد، هم حکمت انسی و هم ذکر و فکر را. اینکه آن چیست؟ البته هر چه می خواهم بگویم دقیقا همان چیزی نیست که مطمح نظر استاد بود، خصوصا بعد از سفر ۸ سالهٔ ایشان از فرانسه و آلمان. آنچه آنجا بهش رسیده بود طی جلساتی و کلاس های درس مطرح می کرد و یک جریان فکری ای آنزمان در دانشگاه های ایران به همت ایشان به راه افتاد. گرچه ایشان از سال ۱۳۳۴ یعنی پیش از اینکه برای تحصیل به اروپا رود سعی کرده بود که مقالاتی بنویسد در مجلهٔ سخن تحت عنوان هیدگر و مطالبی به خصوص دربارهٔ پدیدار شناسی می گفت. بعد از دورانی که در جوانی طی کرده بود که به ریاضیات علاقه داشتند. توجهش معطوف شد به فیلسوف معاصر آلمانی مارتین هیدگر و با توجه به این امر آراء و افکار فیلسوف بزرگ در روزگار حکمت در اروپا در زمان او بحث غرب زدگی را مطرح کرد.
مرادش از غرب زدگی آن نبود که بعد ها معروف شد خصوصا با نوشتهٔ کتاب جلال آل احمد. غروب حق و حقیقت در ۲۵۰۰ سال تاریخ فلسفه آنچه هیدگر ازش به نسیان و فراموشی وجود تعبیر می کرد. بعد این را تفصیل می داد، تفصیلش خواست خودش بود. از اشعار حافظ کمک می گرفت. به حافظ بسیار علاقه داشت و او را متفکر بزرگی در جهان اسلام می دانست که اشعار او و احوال او می تواند بسیار کمک کند به ما. زبان می تواند یاریگر ما باشد در فهم معنای حکمت، حکمت اُنسی.
این از باب اینکه این تعبیر از کجا آمده و اجمالا ربطش به چیست، چه سوابقی دارد. مرحوم فردید خیلی توجه داشت به تاریخ و فرهنگ کشور ما به خصوص علوم عقلی اسلامی شامل حکمت مشاء و اشراق، کلام و عرفان. حتی به فقه و اصول به خصوص بحث الفاظ در اصول توجه داشت. سخنش این بود که قصد نقل فلان فیلسوف غربی را نداریم بلکه می خواهیم آن را تحقیقی که در موردش انجام می دهیم، همهٔ تحقیقات و پژوهش ها کمک بکند به وضع فهم انسان معاصر و البته وضع ما در کشور ما. به ادبیات توجه داشت.
صادق هدایت قدری پهلوی یاد گرفته بود و بعد او به فردید پهلوی می آموخت و فردید به صادق هدایت فلسفه یاد می داد. با همدیگر مراودات دوستانه ای داشتند، می رفتند کافه نادری. پیش از اینکه هر دو بروند فرانسه. هدایت در فروردین ماه ۱۳۰۰ خودکشی کرد. فردید نوشته ای هم نقل کرده است، صادق هدایت در چال هرز ادبیات پوچی فرانسه. چال هرز در بیابان ها چاله ای است که راه به جایی نمی برد اگر کسی در آن بیوفتد. هنوز از چاله در نیامده دوباره سُر می خورد به ته چاله. وضعیت صادق هدایت همچین وضعیتی بود، گرفتار ادبیات پوچی فرانسه شده بود که آخرش هم خودکشی کرد.
به زبان سانسکریت توجه داشت و مدت های مدیدی وقتش را گذاشته بود برای اینکه اتیمولوژی بکند، ریشه شناسی کلمات. این کلماتی که می گوییم ریشه اش چیست در دو شاخهٔ اروپایی و سامی. یکی اش مثلا فارسی، یونانی، لاتین، هندی و آلمانی.
اولین امتیازی که پیدا می کند این است که از باقی تحصیل کردگان زمان خودش ضمن اینکه به فلسفهٔ اروپایی به جد توجه دارد به فرانسه و آلمانی، خیلی توجه عمیقی به فرهنگ ایرانی دارد به خصوص فرهنگ اسلام. کسانی بودند مدافع تجدد در ایران، آن ها اغلب اهل ادبیات فارسی بودند در دانشگاه. ولی مروج فرهنگ و فلسفهٔ غربی تا جایی که می فهمیدند بودند. سعی می کردند زبان فارسی را از فرهنگ زبان فارسی جدا کنند. بدیع الزمان فروزانفر مثلا از این دسته بوده است. یا یکجور عرفان و تصوفی که از دین منتزع باشد. البته نگذاشتند خواندنی زبان فارسی تغییر کند، فکر می کردند بر اساس باستان گرایی ای که وجود داشت، سعی می کردند ربطش بدهند به پیش از اسلام و خط لاتینی را بگذارند که فارسی اتصالش با زبان و فرهنگ عربی قطع کنند.
صفت بارز فکر مرحوم فردید بود که جنبهٔ حکمی و فلسفی قوی ای داشت و هم جنبهٔ دینی داشت. از این حیث همان چیزی که در ایران حکمای بزرگ ما دنبالش بودند، دنبال همان بود.
در دوران قاجار کارهایی اتفاق افتاده بود به خصوص روی دکارت و کانت و بعدش فروغی و سیر حکمتش. غرض این است که به نوعی یک منور الفکری در ایران از منور الفکری اروپا تقلید می کرد. خود این تقلید را غرب زدگی گفته اند در حالیکه اون نظرش به مضمونش بود. البته خود این تقلید هم نشانهٔ انحطاط است. تقلید صرف به این معناست که فاقد ذکر و فکر باشیم و خیلی چیز ها را به نحو کیش مدارانه ازغربی بپذیریم. می گفتند که ایرانی از فرق سر تا نوک پا باید غربی شود. فردید اینگونه حسابش را با آن ها جدا کرده بود. جور دیگری است و مواجهٔ دیگری دارد. این مواجهه شبیه چیزی است که در تاریخ تفکر اسلامی از فارابی به بعد حتی قبل از فارابی ما شاهدش هستیم. اینکه البته او با فلسفهٔ اسلامی عینا موافق نبود، اصل مطلب را عوض نمی کرد که ما به آن چیزی که از غرب آمده است و آن چیزی که در عالم اسلام بین این ها آشتی ایجاد بکند و توفیق برقرار کند. اینجا هم بین آنچیزی که غرب نهایتا بهش رسیده است بدون اینکه بپذیریم ولی بشناسیم که چی هست، بنا بر این برای رد و نفی غرب زدگی اول باید غرب را بشناسیم، عمیق بشناسیم و خود غربی ها به خصوص با هیدگر، هیدگر یک بحثی را مطرح می کند که تا ریشه های غرب می رود در یونان، به خود غرب التفات و نقد می کند، نقدش به صورتی از فکر غربی، له صورت دیگری نیست، سخن هیدگر این است که خود این غرب در بحران است. تعبیر بحران را استاد به کار می بردند. هیدگر بحثش رو خود غرب می رفت که خود غرب چه هست که جهان امروز در عین حال که در شرف غربی شدن هست، این غرب بنیان هایش به تزلزل افتاده است.
آنچه در قرن هجدهم دنبالش بودند اتفاقی که با هیدگر افتاده این است که مدرنیته خود این تعبیر، شارل بدلر فرانسوی اول این تعبیر را به کار برد شد مدرنیته به فرانسه، بلکه با ۲۵۰۰ سال تاریخ غرب از افلاطون بگیرید بیایید تا هگل و نیچه حتی، با اون مخالف است. آن چیزی که می گوییم خود غرب، همهٔ این ها را در بر می گیرد. حالا پرسش هستش که آن چیست؟
آیا امر واحدی می توانیم پیدا بکنیم که به آن غرب بگوییم؟ غرب همه چیز در آن هست، فلسفه و علم و سیاست هست، چطور یک لفظ را برای همهٔ این ساحات متعدد به کار می برید. مسئلهٔ غرب و غیر غرب و اینطور سخنان درست نیست، انسان طبیعت واحدی دارد برای هر کجا که باشد البته از آن جا ها تاثیر می گیرد ولی انسان غربی و اسلامی و شرقی و ایرانی و هندی نداریم که، این ها هم خودشان در غرب پیدا شده است به خصوص با سوابق ناسیونالیستی و نژاد پرستی حتی. این ها با همدیگر که در تمدن غربی در دوران های مختلف هست با همدیگر مغایرت و منافات دارند. یکی علیه دیگری بوده مثلا فکر مدرن علیه قرون وسطی بوده است، در دوران مدرن پروتستان ها بودند، همهٔ این ها را یک کاسه می کنی نامش را غرب می گذاری. چطور می شود اینکار را کرد؟ هیدگر این کار را کرد و بیهوده سخن نگفت که هر سال کلی کتاب راجع به او نوشته می شود. اگر حرفی بود که همهٔ این ها جلوه های مختلف یک امر واحد است، اینهمه تنوع را در کدام عنوان می خواهی جمع کنی و به آن وحدت ببخشی. اگر به همین شکلی که اول قضیه گفته می شود که الان چیز های مثبت و منفی در غرب هست. حتی ما که فرهنگ دینی داریم برخی متدینان از خیلی چیز های غربی ها خوششان می آید. در سیاست و قانون گذاری و تاسیس این ها، در حقوق و اقتصاد همه اش را از غرب می گیریم. در عین حال می گوییم برخی چیز ها آنجا هست که با فرهنگ ما نمی خواند و با دینداری ما سازگاری ندارد. پس آنجا یک وضع ترکیبی به نحوی که به وحدت نمی رسد هست. ترکیبی که انضمامی از امور مختلف است و اتحادی نیست. حتی بالاتر ترکیب از اموری که متمایز از هم هستند.
قولی است قائل به اینکه غرب هویت واحده دارد، اگر این را قبول نکنی غرب زدگی تحویل می یابد به تقلیل در فکر مثل فرنگی مآبی. بپذیرید غرب واحدی هست بعد این آدم ها را می زند به نحوی که می گوییم طرف سرما زده است یعنی آدم ها غرب زده هستند. یه چیزی باید واحد باشد که بعد بگوییم این آدم غرب زده است نه اینکه صرفا ادای اروپایی ها را در میاورد. مثل آن ها غذا می خورد و سخن می گوید. حتی فارسی هم که سخن می گوید با ته لهجهٔ یکی از زبان های اروپایی.
جلال آل احمد سخنش این بود که اروپایی ها بر ما سلطه آورده اند و باید بدانیم این سلطه فقط اقتصادی نیست، سلطهٔ فکری هم هست. توجهش بیشتر به تجدد و فرماسیون سرمایه داری تجدد بود. همین نحو حتی شاید شدید تر مرحوم شریعتی داشت. جلال آل احمد این مسخ شدن انسان ها را غرب زدگی می گفت یا کار هایی که نظام سرمایه داری با کارگر ها انجام می دهد. انسان غربی باید همواره در حالت هیجان نگه داشته بشه تا سرمایه داری بتواند به حیات خودش ادامه دهد. غرب زدگی ای مرحوم فردید می گفت حتی این نیست. خیلی ها به مرحوم شریعتی و جلال آل احمد ایراد کرده اند که این ها غرب ستیزی ایجاد کرده اند. نه صورتی از غرب علیه صورت دیگر گرچه مارکسیسم هیچوقت صورت بندی ای که سرمایه داری پیدا کرد را نتوانست پیدا کند و از بین رفت. حتی مدرنیته هم نیست، خود غرب است. این نسبت وثیقی با فلسفه دارد. آن اتفاق مهمی که در یونان به وقوع پیوست و وضع بشر را به وضع کنونی گره زد. تمدن های دیگر این اتفاق برایشان نیوفتاد و این وضع برایشان پیدا نشد.
در تمدن اسلامی فلسفهٔ یونان اخذ شد و آن را گرفتند. شرق شناسی که می گویند معمولا گفته اند تمدن هایی که آنور یونان این ها تمدن های شرقی و غیر غربی هستند. فلسفهٔ یونان در تمدن اسلامی و علوم اسلامی مؤثر واقع شد.
مطلب این است غرب محیط جغرافیایی نیست، تعبیر جغرافیایی نیست، آنچیزی که ما می گوییم حادثهٔ مهم پیدایی غرب و رواج غرب تا زمان ما، در غرب دریای مدیترانه اتفاق افتاده است در یونان باستان که شامل آسیای صغیر می شد ولی غرب آن نیست، غرب آن فکر و نظر است که می گوییم غروب حق و حقیقت. حالا حق و حقیقت چه هست که غروبش شده است غرب و این در فلسفه اتفاق افتاده است. بنا بر این یونانی ها به این معنا غرب زده اند. مسلمان هایی که از یونان گرفتند آن ها هم غرب زده اند. غربی های فعلی هم غرب زده اند. یعنی تمدن موجود مغرب زمین که بسط پیدا کرده است. اگر اینجور باشد همه غرب زده اند دیگر. این شکل علاجی ندارد یعنی به این ترتیب معنای وسیعی پیدا می کند. مخالفت با غرب زدگی تحت عنوان حکمت اُنسی، به اعتقاد فردید بر می گردد به حقیقت اسلام ناب. در عین حال حتی در حکمت اسلامی تخت تاثیر یونان هست، درجاتی از حکمت قرآنی و اسلامی هست. اما اینکه آیا فلسفه غالب است یا اون غالب است، محل تامل است.
یک جریانی هم در عالم اسلام متاخر اتفاق افتاد، در اهل سنت سلفی ها بودند و اخوانی ها بودند، در کشور ما جریان تفکیکی ها بودند، سعی کردند که اسلامی را طرح بکنند که جدای از فلسفه هست و فلسفه را یک چیز جدایی از اسلام که خیلی جا ها مضر بوده است تشخیص دادند و می گفتند برگردیم به سنت پیغمبر (ص). حتی مخالفت مرحوم شریعتی با فلسفه از سر این بود که اهل ایدئولوژی باشد. آنچه فردید از حکمت اُنسی می گفت این نبود. این یا تحت تاثیر افکار ایدئولوژیک است یا تحت تاثیر انتزاع است که گمان می کند خیلی راحت این تار و پود به هم تنیده شده را از هم جمع کند. بدون اینکه پرسش کند که آن چیست که نامش را فلسفه گذاشته اند. آن ها این را مسلم می گیرند که ما اقوال آن ها را داریم و آنچه از اقوال آن ها را داریم در مقابل احادیث قرار دهیم. این نیست، این انتزاعی و شدنی نیست. لازم است هرمنوتیکی در کار بیاید یعنی اینکه از نو بپرسیم که فلسفه چیست و دین و اسلام چیست. پرسش حکمی پرسش از واقعیات و حقایق اشیاء است. صرفا بحث اقوال نیست اینکه فهمش چگونه صورت می گیرد، این در هرمنوتیک اتفاق می افتد. چه بسا همان آیات را به نحو فلسفی می فهمید و به آن توجه ندارید.
و صلی اللّه علی محمد و آل محمد