معمولا آنچه اولین مواجهه افراد را معنی میبخشد ظاهریست که از خود بروز میدهند. گاهی معیار قضاوتهای ما برای انتخاب بین دو کتاب تنها تعداد صفحات آنهاست، ولی اگر همین قضاوت را برای یک کتاب شعر به خرج بدهیم مطمئنا بهترین اشعار را از دست خواهیم داد. همیشه بهترین مطالب خلاصهترین آنها نیست!
اگر تصمیم بگیرید در بین خوراکیها خوشطعم ترین آنها را انتخاب کنید، الزاما سالمترینشان را انتخاب نکرده اید. حتی رابطه خاصی بین زیبایی ماشین و مصرف سوخت آن برقرار نیست. به این راه دررو «ساده سازی» می گویند؛ خطایی ذهنی که یک ویژگی ظاهری را به تمام ابعاد یک مسئله تسری می دهد، مبادا تأملی اضافه به خرج داده باشد. ما در روزمرگیهای خود دائما در حال سادهسازی هستیم. «راحتترین شکل کار، نزدیکترین راه، سریعترین روش» همه کلیدواژههایی هستند که اجازه میدهند این سادهسازیها را در خاطراتمان جستجو کنیم.
ولی وقتی ما به دنبال انجام کاری بیسابقه، بزرگ ویا ارزشمند هستیم، کاری که شاید یکبار بیشتر فرصت انجامش را پیدا نکنیم، ساعتها میاندیشیم و سعی میکنیم آنرا در بینقصترین حالت بهانجام برسانیم؛ پس سادهسازی چه شد؟ آیا نمیخواهیم این کار را به روشی آسانتر به انجام برسانیم؟ هرگز؛ ما هیچوقت خطر نمیکنیم تا فرصتی بزرگرا بهراحتی از دست بدهیم.
ما حتی بین فرصتها بیرحمانه فرق میگذاریم؛ کارهای کوچک روزمره را به سادهترین شکل ممکن انجام میدهیم، اما در ایستگاه کارهای بزرگ ساعتها وقت صرف میکنیم برای تفکر. حال آنکه هزینه یک اشتباه کوچک و مستمر میتواند بهمراتب از یک خطای بزرگ بیشتر باشد.
عدم موفقیتها گاهی حاصل همان مسائل پیشپا افتاده و هر روزیست که سرسری از کنارشان گذر کردهایم؛ روزمرگیهایی که دائما فرصت بازگشت و تفکری هرچند کوتاه پیرامونشان را از خود گرفتهایم. شاید دلیل این باشد که: «همیشه این مسئلهها حل شدهاند!» اما دعوا تنها برسر حل مسائل نیست، بلکه این چگونگی حل مسائل است که هویت ما را مشخص میکند.
داستان از این قرار است که ما هم مثل اکثر مردم جهان به جمع «غیرعادیها» میپیوندیم! جمعی که جای پیچش مو، در بند رنگ و لعاب آن است و بهجای باطن خودرا در بند ظاهر حبس کردهاست: ولی جمععادیها اندیشهاش این است که «همه ما مأمور به تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه» (امام خمینی (ره))
«شرلوک هلمز» اگر بیرون از داستانها میزیست هیچگاه موفق نبود؛ رازهای انسانها را از لباسهایشان نمیشود فهمید. بر عکسِ «مجنون» که آه و نالههایش از خیلی واقعیتها حقیقیتر است.
برای ما کدامیک مهمتر است: توسعه اقتصادی یا روش رشد اقتصاد؟ گسترش روابط سیاسی و بینالمللی یا شیوه آن؟ برای ما ظاهر مهم است یا باطن؟ ما چگونه میبینیم؟
سردبیر، علی ربانی/