آیا تا به حال اسم مارش میرا به گوشتان خورده؟ راهپیماییای شبیه اربعین خودمان، اما در بوسنی.
کشور بوسنی هر سال هشتم تا یازدهم ماه جولای، شاهد راهپیماییای است برای گرامیداشت یاد و خاطره جنگ بوسنی و یادبود شهدای جنایت شهر سربرنیتسا، در مدت سه روز از شهر نزوک و در مسیری که به جادهی مرگ معروف است تا شهر سربرنیتسا، مراسمی که با تشییع شهدای تازه تفحص شده از گورهای دسته جمعی، به پایان میرسد.
{تصاویر این مطلب حاوی خشونت های شدید است، لطفا ملاحظات خاص خودرا در نظر داشته باشید}
اما این راهپیمایی بهانهای است تا برای یکبار هم که شده داستان مظلومیت مردم بوسنی را بشنویم…
از بزرگترین نسل کشی قرن بعد از جنگ جهانی دوم، از مهاجرت اجباری ٢.٢ میلیون مسلمان، از کشته شدن ١٠٠ تا ٢٠٠ هزار مرد و زن و کودک، از تجاوز به ٢٠ تا ۵٠ هزار زن…
داستان، داستان مسلمانانِ اروپایی است که اتفاقا به همین خاطر همه میخواستند آنها دیگر نباشند.
مسلمانانی که فرقشان با تمام مسلمانان اروپا این بود که بومی آنجا بودند و نه مثل اکثر مسلمانان، مهاجر و همین اروپا و آمریکا را (بخوانید نظام سلطه جهانی و دار و دسته مزدورش) به تلاش واداشت تا ریشه شان را بخشکاند.
درست کمتر از پنج سال از جنگ تحمیلی ما که جهان یک طرف بود و انقلاب اسلامی طرف دیگر، جنگی شروع شد که جهان یک طرف بود و مسلمانانی که پس از فروپاشی شوروی، با ٩٨% رای در همه پرسی استقلال، میخواستند از یوگسلاوی جداشوند و مستقل شوند طرف دیگر.
صرب ها با حمایت آمریکا و اروپا و سکوت و همراهی سازمان ملل جنایتی را در آنجا رقم زدند که بعد از جنگ جهانی دوم، در دنیا بینظیر بوده است.
از قتل عام مردان بوسنیایی در سه روز و دفن آنها در گورهای دسته جمعی گرفته تا تجاوز و کشتار زنان بی دفاع و سربریدن مردم و انواع شکنجه های درآور. همه نشان از یک عملیات پاکسازی حساب شده در قلب اروپا بود.
در تمام این چهار سال مردم بوسنی در محاصره بودند و عده ای از شهدای بوسنی به دلیل نرسیدن آب و غذا به شهادت رسیده اند.
داستان های غم انگیز شهر محاصره شده سارایوو را هنوز مردم بوسنی به یاد دارند.
خاطرات قتل عام شهر سربرنیتسا را کسی فراموش نکرده است، شهری که در دست نیروهای حافظ صلح هلندی بود و مردم به آنجا پناه آوردند ولی صرب ها با مذاکره بر سر خون این مردم، توانستند ظرف سه روز بیش از ٨٠٠٠ مرد و جوان مسلمان را قتل عام کنند.
اینها همه بخشی از جنایات صرب ها با حمایت دنیا از آنها بود.
اما این تاریکی به روشنایی ختم شد. با دستور جدی حضرت آقا به وزیر خارجه و تعیین نماینده رسمی و پای کار آمدن کمیته امداد و جمع آوری کمک های مردمی و اعزام تیم امدادی و مستشار نظامی و سلاح به بوسنی و همچنین حضور نیروهای حزب الله لبنان، انگار خونی تازه در رگ های این مردم دمیده باشند. آنها خودباوری پیدا کردند.
این مقاومت تا جایی ادامه پیدا کرد که نزدیک بود بازی باخته را به سود خویش تمام کنند.
اینجا بود که درست مثل جنگ تحمیلیِ خودمان، آمریکا به میدان آمد و مثل همیشه با ژست خویشتنداری و صلح، قراردادی یک طرفه به مسلمانان غالب کرد و شد پانصدونودوهشتی از جنس بوسنیایی اش. نامش را هم گذاشتند صلح دیتون.
قراردادی که مناطق جغرافیایی مسلمانان را در بوسنی بسیار محدود کرد و بدون مقایسه جمعیت بسیار مسلمانان در مقابل کروات ها و صرب ها بخش کوچکی برای مسلمانان قائل شد، ارتش بوسنی را محدود کرد و تعداد زیادی از مجاهدانی را که در جنگ ارتش بوسنی را ساخته بودند، از کار برکنار کرد در صحنه سیاسی هم با فدراسیونی کردن اداره حکومت، سعی داشت تا به مرور قدرت نفوذ مسلمان را کم کند.
اما مردم بوسنی در طول زمان از این قرارداد درس عبرت گرفتند و روی پای خود ایستادند و اداره کشور خود را، خود به دست گرفتند، به دور از سلطه غربی ها.
و این نوید پیروزی ملتی بود که با مقاومت خود، راهشان را انتخاب کردند…