اگر بخواهیم به تاریخ برگردیم، همه‌جا پای بینش دینی و سر رشته‌داران امور دینی مردم را می‌بینیم. قیام میرزای شیرازی، مسأله مشروطیت، قیام مدرس، قیام میرزا کوچک‌خان و مسائل گوناگون دیگر، چه قبل از دوران پهلوی، چه در دوران پهلوی، پای انگیزه دین و به‌طور مشخص‌تر، پای علمای اسلامی در میان و مشهود است.1

مبارزات میرزاکوچک جنگلی نماد شجاعت و مجاهدت مردم گیلان، به حق، شهید بزرگوار میرزا کوچک جنگلى است که براى اسلام، براى قرآن، براى اقامه‌ى دین و در مقابله‌ى با بیگانگان و متجاوزان، در دوران غربت قیام کرد و یاد او هرگز نباید فراموش شود.2 میرزا کوچک، مرد تنهایی بود که به دو قدرت بزرگ آن روز دنیا -یعنی روس‌ها و انگلیسی‌ها- یک «نه» بزرگ گفت. نه با روس‌ها ساخت، نه با انگلیسی‌ها؛ اما در کنار او کسانی بودند که می‌خواستند با دستگاه حکومت آن‌روز -بعد هم با رضاخان که تازه می‌خواست سر کار بیاید- مبارزه کنند، اما به روس‌ها پناه می‌بردند؛ به باکو رفتند و بند و بست‌های‌شان را کردند و به ایران برگشتند و سرسپرده آن‌ها شدند. اما میرزا کوچک‌خان قبول نکرد و حاضر نشد سازش کند. او، هم با انگلیسی‌ها جنگید، هم با قزّاق‌های روس جنگید، هم با لشکر رضاخانی -و قبل از رضاخان، آن کسانی که بودند- مبارزه کرد. با احسان‌اللّه خان و دیگران هم کنار نیامد. وقتی جوان گیلانی سر قبر میرزا کوچک‌خان می‌رود و می‌بیند این مرد تنها، این مرد باایمان و باصفا، اگرچه در وسط جنگل‌های گیلان در مظلومیت مُرد، اما شخصیت خودش را در تاریخ ایران تثبیت کرد. مُرد، اما یک مشعل شد. ما در دوران مبارزه خودمان، هر وقت نام میرزا کوچک‌خان را به یاد می‌آوردیم و شرح حال او را می‌خواندیم، نیرو می‌گرفتیم. او از همت و اراده و شخصیت و هویّت خود خرج کرد، برای این‌که به یک نسل هویّت و شخصیت و نیرو و اراده ببخشد. این بسیار ارزش دارد. امثال او تعدادی بودند که در غربت مبارزه کردند، در غربت هم مُردند؛ اما می‌بینید که امروز غریب نیستند. جریان تاریخ، جریان عجیبی است. نگذاشت و نخواهد گذاشت شیخ فضل‌اللّه‌ها و میرزا کوچک‌خان‌ها و خیابانی‌ها و امثال این‌ها، هم‌چنان که غریب مُردند، غریب بمانند. دشمنان می‌خواهند این مفاخر را از دست جوان ایرانی بگیرند.3

تخریب‌های ناجوان‌مردانه مدت‌ها به این فکر می‌کردم که چرا این همه جوک‌های مستهجن درباره ترک‌ها، رشتی‌ها و خراسانی‌ها ساخته‌اند و منشأ این‌ها کجاست. وقتی به تاریخ مراجعه کردم، دیدم آذربایجان به رهبری شیخ محمد خیابانی، خراسان به رهبری کلنل تقی‌خان پسیان و رشت و گیلان به رهبری میرزا کوچک‌خان، علیه استبداد و استعمار، جانانه جنگیده و پوزه آن‌ها را به خاک مالیده‌اند و آن‌ها که در عرصه‌های سیاسی راه به جایی نبرده‌اند، در عرصه‌های فرهنگی و توسط ایادی داخلی خود، به تخریب مردمان شریف این نواحی پرداخته‌اند تا مردم را نسبت به آنان بدبین کنند و متأسفانه هنوز هم از این حربه ناجوان‌مردانه، بهره می‌برند.4

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی [اوایل انقلاب] هر کدام از گروهک‌های گوناگون می‌خواستند یارگیری و سربازگیری کنند و از فضایی که با خون مردم مسلمان و با همّت جوانان مؤمن و تحت رهبری امام بزرگوار پدید آمده بود، سوءاستفاده کنند. من همان روزها وارد رشت شدم، برای این که در محافل دانشگاهی و میان جوانان سخنرانی کنم. فراموش نمی‌کنم، در میدان بزرگ شهر آن‌قدر پلاکارد و اعلامیه‌های بزرگ و پرده‌های عظیم از طرف گروهک‌ها زده شده بود که انسان متحیّر می‌ماند! با مرحوم شهید دکتر عضدی به قبرستان شهر رفتیم تا بر مزار میرزا کوچک فاتحه‌ای بخوانیم. آن‌جا هم عناصر گروهک‌ها خودشان را رساندند برای این‌که ما را تهدید کنند؛ برای این‌که میرزا کوچک‌خان را تحقیر کنند؛ برای این‌که حرکت عظیم اسلامی مردم ایران را یک حرکت مادّی و جدای از انگیزه‌های معنوی بنمایانند، که البته موفّق نشدند.5

پی‌نوشت: 1. حوزه و روحانیت، ج 1، ص 51. 2. 8 /10/1389 3. 12/2/1380 4. ماه‌نامه شاهد یاران، شماره 13، آذرماه 1385، مصاحبه با حجت‌الاسلام سید عباس رضوی. 5. 11/2/1380