بسم الله الرحمن الرحیم
18 سال پیش در چنین روزی دانشگاه امام صادق(ع) مهمان داشت؛ مهمانانی که امروز نه، از همان روز به بعد میزبان شدند، میزبان دانشجویان دانشگاه. آن روز آمدند که به دانشجویان بگویند که جنگ هنوز هم هست؛ به آنها یادآوری کنند که جنگ تمام نشده.
همچنان که امروز هم همین را میگویند، اگر از کنارشان بگذری و خوب به صدایشان گوش کنی، میشنوی که فریادِ «جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم»شان همچنان بلند است.
شهدا آمدند که هر روز و هر ترم در درس «عملبهتکلیف» به من و تو بگویند جبهه و دانشگاه ندارد، هرجا هستی باید به تکلیفت عمل کنی. اصلاً آمدند که بگویند دانشگاه هم جبهه است. علم و دانشگاه هم خرمشهر دارد. آمدند که یادآوری کنند که ما هم باید خرمشهرها را فتح کنیم. و چه خوب استادی هستند و چه بد شاگردی هستیم؛ گمان کردیم چون درسشان واحد ندارد، امتحان هم نمیگیرند. یادمان رفت امتحانشان چقدر سختتر است و باید جوابشان را در محضر محبوبشان بدهیم. یادمان رفت که باید جواب خونشان را بدهیم.
یادمان رفت که جان دادند تا ما جان بگیریم، جان بگیریم که عَلَم ها زمین نماند، جان بگیریم که خرمشهر فتح نشدهای باقی نماند، جان بگیریم که کشتی انقلاب را به مقصدش برسانیم و فتنه از عالم پاک شود.
بیابیم خرمشهرهای امروزمان را فتح کنیم.
نویسنده: مهدی هاشمی فر /